به گزارش اتاق خبر، به نقل از آرمان امروز، شرایط امروز جامعه ایران معلول چند عامل مختلف است. بخشهایی از مسائل امروز به دولتهای نهم و دهم مربوط میشود که امروز نتیجه خود را نشان داده است. بخشهایی از مشکلات امروز کشور نیز ناشی از اقتصاد رانتیر و مجموعههای اقتصادی است که خارج از حیطه دولت فعالیت میکنند. در شرایط کنونی کشور با تحریمهای بینالمللی نیز مواجه شده که این مسأله شرایط مدیریت کشور را پیچیدهتر از گذشته کرده است. از سوی دیگر دولت حسن روحانی در بخشهایی دچار ناکارآمدی و کم کاری شده است. با این وجود بنده معتقدم نباید همه مشکلات امروز کشور را به عملکرد دولت آقای روحانی و به تبع آن جریان اصلاحات گره زد. مردم نیز به خوبی این مسأله را درک میکنند. بخشهایی از مردم به خوبی به این نکته آگاهی دارند که آقای روحانی گزینه مطلوب اصلاحطلبان نبوده و بلکه گزینه مقدور آنها بوده است. آقای روحانی هیچ گاه یک چهره اصلاحطلب نبوده و خود ایشان نیز مدعی چنین مسألهای نیستند. اصلاحطلبان نیز با آگاهی به این مسأله از ایشان حمایت کردند. پس از اتفاقاتی که در کشور رخ داد، اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند حضور آقای روحانی در رأس قوه مجریه به سود کشور خواهد بود. با این وجود اصلاحطلبان به عنوان حامی انتخاباتی آقای روحانی در سال92 و 96، به سهم خود باید پاسخگوی عملکرد ایشان باشند و در این مسأله هیچ تردیدی وجود ندارد. در نتیجه عملکرد ضعیف آقای روحانی قطعا با ریزش آرای اصلاحطلبان در آینده همراه خواهد بود. به همین دلیل نیز آقای روحانی و اصلاحطلبان باید در فرصت باقی مانده به شکلی عمل کنند که پس از پایان دولت کارنامه قابل دفاعی وجود داشته باشد. بدون شک اگر چنین اتفاقی رخ ندهد اصلاحطلبان باید سیاستهای حمایت گرانه نقادانه خود را باید نسبت به وضعیت نقد بیشتر تغییر بدهند. تنها در چنین شرایطی امکان این وجود خواهد داشت که مردم مانند گذشته از جریان اصلاحات حمایت کنند. اصلاحطلبان نمیتوانند در عین حالی که به آرای مردم نیاز دارند دغدغهها و مطالبات آنها را نادیده بگیرند. بخشهایی از مردم که در گذشته از جریان اصولگرایی حمایت کردهاند ممکن است در شرایط کنونی مسائل را غیر واقعیتر مشاهده کنند. با این وجود بخش دیگری از مردم نیز حامی جریان اصلاحات هستند و در شرایط کنونی از وضعیت مدیریت کشور رضایت ندارند. تصور این بخش از مردم از عملکرد دولت آقای روحانی چیز دیگری بوده است و انتظار بیشتری از دولت داشتهاند.
نقد بیشتر روحانی توسط اصلاحطلبان شرایط را برای ادامه کار دولت حسن روحانی سختتر نمیکند؟ این در حالی است که عملکرد اصلاحطلبان در مجلس و شورای شهر نیز با رضایت مردم همراه نبوده است. آیا در چنین شرایطی عرصه بر دولت تنگتر نمیشود؟
واقعیت این است که بخشهایی از جریان اصلاحات که در مجلس شورای اسلامی و شورای شهر حضور دارد همه ظرفیت جریان اصلاحات نیستند. حضور اصلاحطلبان در مجلس دهم با چهرههای این جریان در مجلس ششم قابل مقایسه نیست. در مجلس ششم جریان اصلاحات با ظرفیت اصلی و واقعی خود در مجلس حضور پیدا کرد و به همین دلیل از قدرت تأثیرگذاری بالایی برخوردار بود. در انتخابات مجلس دهم چگونگی بررسی صلاحیتها به جریان اصلاحات این اجازه را نداد که با نیروهای اصلی خود در مجلس حضور پیدا کنند. با این وجود بنده این مسأله را میپذیرم که نباید تنها به نقد دولت پرداخت و بلکه جریان اصلاحات نیز نیازمند نقد و اصلاح است. اصلاحطلبان باید عملکرد خود را بررسی کنند که در مقاطعی که هیچ مانعی در مقابل آنها قرار نداشته آیا موفق شدهاند عملکرد قابل قبولی از خود ارائه کنند و یا خیر. نکته مهم در این زمینه این است که از سال92 به بعد گفتمان سازی و سازمان یافتگی در جریان اصلاحات متوقف شده است. به همین دلیل نیز جریان اصلاحات دچار روزمرگی شده است. از سوی دیگر نشاط و پویایی جریان اصلاحات جای خود را به رخوت و خمودگی داده است. هنوز هم یک عده محدود برای جریان اصلاحات تصمیمگیری میکنند و امکان ورود نقطه نظرات جدید به مدیریت جریان اصلاحات وجود ندارد. به همین دلیل در شرایط کنونی جریان اصلاحات نیاز به نقد دارد و نباید این مسأله را نفی کرد. انتظار اصلاحطلبان از آقای روحانی این بود که نیروهای کارآمدتری در کابینه خود انتخاب کند و در زمینه تحقق حامیان انتخاباتی خود اهتمام جدیتری از خود نشان بدهد. آقای روحانی باید به عهدی که با مردم بسته وفادار بماند و نباید مردم احساس کنند ایشان وعدههای خود را فراموش کرده است. اگر امروز دولت آقای روحانی با ضعف حمایتی مواجه شده به دلیل این بوده که مجموعه دولت این چنین خواسته است. آقای روحانی در دور دوم ریاست جمهوری باید از نیروهای اصلاحطلب بیشتری در کابینه خود استفاده میکرد. متأسفانه برخی از نزدیکان آقای روحانی پس از انتخابات96 گمان کردند همه اتفاقاتی که در انتخابات رخ داده به دلیل عملکرد خودشان در چهار سال نخست بوده است. به همین دلیل نیز این عده با نزدیک شدن به آقای لاریجانی و اصولگرایان معتدل تلاش کردند شرایط را به شکل دیگری پیش ببرند. به بیان دیگر این انتقادات متوجه دولت آقای روحانی است که باید به آن توجه داشته باشد.
انتقادی که امروز به جریان اصلاحات وجود دارد این است که بین بدنه و رأس جریان اصلاحات فاصله ایجاد شده و برخی به صورت محفلی و با رویکرد برتریطلبی برای جریان اصلاحات تصمیمگیری میکنند. به نظر شما این رویکرد در درازمدت چه پیامدهایی برای جریان اصلاحات به همراه خواهد داشت؟
این مسأله در جریان اصلاحات وجود دارد. البته در اغلب احزاب کشورهای جهان این رویکرد وجود دارد که عدهای در بالا برای بدنه احزاب تصمیم گیری میکنند. با این وجود انتظار از جریان اصلاحات این بود که با مشورت با بدنه جریان اصلاحات و تعامل بیشتر رویکرد تصمیم گیری اتفاق بیفتد. بدون شک اگر چنین اتفاقی رخ میداد تصمیمات اتخاذ شده پختهتر و کاربردیتر بود. به عنوان مثال ما با پدیده انتخاب شهردار تهران در جریان اصلاحات مواجه بودیم. رویکرد اصلاحطلبان و نوع گزینشی که در این زمینه درباره آقای نجفی و همچنین انتخاب شهردار بازنشسته پس از ایشان یک نوع شکست برای جریان اصلاحات به شمار میرود. هنگامی که یک جریان سیاسی در طول یک سال دو شهردار برای تهران انتخاب میکند و سپس مجبور میشود یک شهردار جدید انتخاب کند نشان میدهد که این گونه تصمیمات زاییده تصمیمات چند نفره است. این در حالی است که یکی از اصول بدیعی کار تشکیلاتی و سازمانی استفاده از نیروهای جوان و فرصت دادن به تفکرات و ایدههای جدید است. به همان شکل که در مدیریت اجرایی خمودگی و رخوت ضریب اشتباهات را بالاتر میبرد این وضعیت در تشکیلات سیاسی نیز وجود دارد. به نظر میرسد میل تأثیرگذاری در بین نسل اول انقلاب چه در بین اصلاحطلبان و چه در بین اصولگرایان فروکش نکرده است.
یکی از مبانی اصلی جریان اصلاحات فاصله از قدرت و نقد آن بوده است. با این وجود به مرور زمان اصلاحطلبان به دلیل نداشتن استراتژی و تئوریزه نکردن شرایط جامعه از مبانی اصلی خود فاصله گرفتند و امروز تلاش میکنند برای بقای خود در قدرت تلاش کنند و به همین دلیل به هر شکلی به قدرت چنگ میزنند. چرا چنین اتفاقی در جریان اصلاحات رخ داده است؟
در این زمینه دو بحث وجود دارد. نخست اصلاحطلبی به عنوان یک گفتمان است که به صورت طبیعی باید همواره پویایی و نشاط خود را حفظ کند. در نتیجه این بخش از جریان اصلاحات باید از یکنواختی بیرون بیاید و به صورت خلاقانه به نقد قدرت و جامعه بپردازد. از سوی دیگر یک بخش سیاسی در جریان اصلاحات وجود دارد که تلاش میکند خود را به قدرت نزدیک کند. به نظر من این دارای اشکال نیست و یک امر طبیعی به شمار میرود. این سخن را با توجه به ساختار سیاسی کشورمان عنوان میکنم. در شرایط کنونی ساختار سیاسی در کشور به شکلی است که اگر یک جریان سیاسی در قدرت سهمی نداشته باشد امکان اصلاح و رسیدن و با اهداف از پیش تعیین شده برای آن جریان مقدور نخواهد بود. با این وجود نقدی که در این زمینه به جریان اصلاحات وارد است این است که هنوز تکلیف جریان اصلاحات در این زمینه مشخص نیست. در شرایط کنونی بخشهایی از جریان اصلاحات به دنبال ستیزه جویی با قدرت هستند و در این زمینه تلاش میکنند و از سوی دیگر بخشهای دیگری تمایل دارند برای رسیدن به اهداف خود در قدرت حضور داشته باشند. این سردرگمی و نداشتن استراتژی بوده که جریان اصلاحات را با مشکل مواجه کرده است. نمی توان از یک طرف با قدرت ستیزهجویی کرد و از سوی دیگر تلاش کرد در قدرت حضور داشت. این اتفاق یک رویکرد متناقض است که در جریان اصلاحات به وجود آمده است. در چنین شرایطی هم مسئولان در مقابل جریان اصلاحات سردرگم میشوند که تکلیف با جریان اصلاحات چه خواهد بود و هم اینکه در درازمدت مردم نسبت به جریان اصلاحات دچار مشکل و بیاعتمادی میشوند. شاید با نقد کردن بتوان در کوتاهمدت مردم را دوباره برای حمایت از جریان اصلاحات به صحنه آورد اما در بلندمدت مردم تمایل دارند به یک جریان سیاسی اتکا کنند که تکلیفش با خودش، حاکمیت و مردم و مجموعه شرایط مشخص شده باشد.
با یک نگاه آسیبشناسانه در شرایط کنونی چه نقدهایی به جریان اصلاحات و رویکردی که در سالهای اخیر در پیش گرفته وارد میدانید؟
بدنه اجرایی در مدیریت کشور و در جریانهای سیاسی فرسوده شده است. برخی همچنان به تجربه در مدیریت جریانهای سیاسی تأکید دارند. در حالی که جریانهای سیاسی نیاز به پویایی و نشاط دارند. متأسفانه دوستانی که در گذشته در جریانهای سیاسی دارای نفوذ بودهاند، همچنان تمایل دارند در موقعیت خود باقی بمانند اما بخشی قابل توجه از هزینههایی که امروز جامعه میپردازد به واسطه رفتارهایی است که آنها در گذشته داشتهاند. با این وجود این افراد حاضر نیستند شرایط را تغییر بدهند و به دنبال رویکرد جدیدی در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها باشند. افرادی که پس از پیروزی انقلاب در سنهای 25 و 26 سالگی نماینده مجلس، وزیر و یا معاون وزیر بودهاند امروز افراد 45 ساله را جوان تلقی میکنند و گمان میکنند تنها با این رویکرد میتوان کشور را مدیریت کرد. بدون شک این نوع رویکرد ناشی از خودبزرگ بینی افراد است که احساس میکنند اگر آنها حضور نداشته باشند بقیه نمیتوانند شرایط را مدیریت کنند. نقد دیگری که در شرایط کنونی به جریان اصلاحات وجود دارد گفتمانی است. پس از انتخابات سال 88 شرایط جریان اصلاحات به سمتی پیش رفت که اصلاحطلبان در نهایت به این نتیجه رسیدند که کشور با رویکرد اعتدالی باید مدیریت شود و به همین دلیل از گفتمان اعتدالگرای حسن روحانی حمایت کردند. با این وجود هنگامی که گفتمان اعتدال در عمل با مشکلات زیادی مواجه شد اصلاحطلبان باید در گفتمان موجود تجدید نظر میکردند و به تئوریزه کردن گفتمان اصلاحات با توجه به شرایط جامعه میپرداختند. با این وجود این اتفاق در عمل رخ نداد. نقد دیگری که به جریان اصلاحات وارد است تشتت در سازمان یافتگی است. متأسفانه در سالهای اخیر جریان اصلاحات در زمان تصمیمگیری برای انتخابات با سردرگمی در انتخاب مرجعیت تصمیمگیری مواجه بوده است. به همین دلیل نیز یک زمان شورای هماهنگی جریان اصلاحات را تشکیل دادند و در مقطع دیگری با شورای عالی سیاستگذاری جریان اصلاحات مواجه بودیم. به همین دلیل در شرایط کنونی انتظار میرود که این مسائل به صورت جدی حل شود و جریان اصلاحات با یک سازوکار دموکراتیک و منطقی برای آینده تصمیمگیری کند. نکته دیگر اینکه در شرایط کنونی یک مسابقه بین مدیران کشور برای گرفتن پست و مقام شکل گرفته که متأسفانه برخی از آنها نیز به شکلهای مختلف خود را به جریان اصلاحات چسباندهاند. در نتیجه مجموعه این اتفاقات سبب مشکلات کنونی جریان اصلاحات شده است.