Performancing Metrics

جمشید عدالتیان از بی توجهی به طبقه متوسط می گوید/قدرت خرید مردم بالا نرفت | اتاق خبر
کد خبر: 41239
تاریخ انتشار: 22 خرداد 1392 - 14:09
خبرآنلاین - جمشید عدالتیان، استاد دانشگاه و عضو هیات نمایندگان اتاق ایران می گوید اگرچه این روزها بحث انتخابات ریاست جمهوری داغ است و شعار های مختلفی مطرح می شود اما درباره طبقه متوسط با تمام تاثیر گذاری آن، موضوع قابل توجهی شنیده نمی شود. وقتی صحبت از « طبقه متوسط » می شود جمع کثیری از شهروندان خودشان را بازیگران اصلی آن تلقی می کنند که این روزها چندان راجع به آنان صحبت نمی شود. با وجود اینکه طبقه متوسط نقش بسزایی در اقتصاد دارند و تاثیر گذاری آنها ثابت شده است اما این روزها سخن کم تری درباره طبقه متوسط به گوش می رسد. موضوعی که جمشید عدالتیان، عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی و استاد دانشگاه نیز بر آن تاکید دارد. عدالتیان که خودش برای انتخابات شورای شهر تهران کاندیدا شده است می گوید اگرچه این روزها بحث انتخابات ریاست جمهوری داغ است و شعار های مختلفی مطرح می شود اما درباره طبقه متوسط با تمام تاثیر گذاری آن، موضوع قابل توجه و برنامه ویژه ای مطرح نیست. او حتی اعتقاد دارد  بیشترین ظلم در روند هدفمندی یارانه ها به قشر طبقه متوسط وارد شد و آنان ضرر کردند.  آنچه در ادامه می آید گفت و گو با جمشید عدالتیان، استاد دانشگاه و عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی ایران است: بحث درباره شرایط کسب و کار را با یک اتفاق « بازار خودرو » آغاز کنیم؛ خودرویی مانند پراید که تقریبا پایین ترین قیمت خودرو در بازار داخلی بوده است در حال حاضر قیمت بازار آن از قیمت کارخانه پایین تر است. به هر اندازه قیمت خودرو بالاتر برود رویه کاملا عکس می شود و شکاف قیمت بیشتر می شود. قبول دارید که این موضوع نمایان می کند که جامعه به لحاظ « ثروت » یک قیف برعکس شده است و اوج تقاضا  در  « پول دار ترین » ها خلاصه می شود؟ اگر اقتصادی بخواهیم نگاه کنیم باید بگویم کلیه کشور های توسعه یافته و کشورهایی که اقتصادی منسجم دارند بزرگترین نیرویشان « طبقه متوسط » است. در آلمان دو درصد « پول دار » هستند که 80 درصد ثروت جامعه را در اختیار دارند اما با خودشان نمی توانند جا به جا کنند. کارخانه هایی راه اندازی شده که تا صد هزار پرسنل دارند. درست است که شاید این ثروت به نام کسی باشد اما عملا این ثروت در خانه نیست و به جامعه تزریق شده است. تولید ثروت صورت می گیرد، مردم از آن استفاده می کنند و قاعدتا صاحب کارخانه هم درصدی سود را می گیرد. نکته ای که وجود دارد این است که پول دار صنعتی هیچ وقت هزینه و فرهنگ معاش طبقه غارتگر را ندارد؟ من می خواهم یک نکته دیگری را بگویم و آن هم اینکه کل این طبقه هر چه قدر بخواهد مصرف کند مگر چه اندازه می شود؟ مهم طبقه متوسط یک جامعه است که به طور مثال در آلمان بیش از 70 تا 75 درصد در طبقه متوسط قرار می گیرند. این افراد دخل و خرجشان با هم جور در می آید. همین که گفته می شود دخل و خرج جور در می آید در نگاه شما چه مفهومی دارد؟ فرض کنید اگر اجاره نشین است حداکثر 30 درصد می تواند اجاره بدهد یا اگر بخواهد خانه ای بخرد، با حقوق سه سال و ده ماه می تواند این کار را انجام دهد. در کشور ما با حقوق هایی که وجود دارد خانه خریدن خیلی بیشتر از سه سال و ده ماه آلمان است. طبقه متوسط جامعه مهم ترین قدرت خرید است. در همان آلمان که اشاره کردم دو درصد « پول دار » دارند در محاسبات مالی مشاهده می کنیم که یکسری کالاهای لوکس می خرند. اتفاقی که در جامعه ما افتاده، لاغر شدن طبقه متوسط است. لاغری هم به سمت این نیست که پول دار شده باشند. لاغری آنها به سمت زیر خط فقر قرار گرفتن است. این موضوع آسیب های اجتماعی به دنبال نخواهد داشت؟ می خواستم همین را بگویم که آسیب های اجتماعی این موضوع خطرناک است. وقتی طبقه متوسط  نگران خانه، کار، فرزند و عواملی از این دست است، چند راه حل دارد. یک راه حل این است که صادقانه به زندگی اش ادامه دهد. راه دیگر این است که برخی افراد مجبور می شوند دریافت های نامشروع داشته باشند که درصد فساد بالا می رود. اکثریت جامعه که طبقه متوسط هستند یک همچین کاری نمی توانند بکنند. متاسفانه این روزها زیاد نمی شنویم که برای طبقه متوسط چه کار قرار است صورت گیرد. موتور اصلی حرکت اقتصادی جامعه چه از دید خرید و چه از دید تولید « طبقه متوسط » است. طبقه متوسط، طبقه ای شهر نشین، با سواد و دارای تجربه کاری هستند. قاعدتا ادامه این روند سبب خواهد شد اشتیاق شان به آموزش کاهش پیدا کند. به مرور طبقه متوسط ما کم سواد تر و کم تخصص تر می شود و اصلا سهم کالاهای فرهنگی در سبد آنان پایین خواهد آمد. متقاضی کتاب، فیلم و تاتر دقیقا همین قشر هستند. تحلیل شما از این اتفاق چیست؟ زمانیکه انقلاب شکوهمند اسلامی اتفاق افتاد به طور تقریبا ترکیب با سواد و بی سواد معادل پنجاه - پنجاه بود. مجموع دانشجو ها 300 هزار نفر بودند و این رقم در حال حاضر حدود 4 میلیون دانشجو است. نکته ای که وجود دارد این است که با آن میزان سواد و تعداد دانشجو بالا ترین میزان تیراژ رقمی معادل 3000 و 5000 عدد بود. در حال حاضر هم که تعداد با سواد ها افزایش پیدا کرده است باز هم تیراژ کتاب همان 3000 و 5000 است. این موضوع در رابطه با روزنامه ها وجود دارد. سالن های نمایش تهران چه قدر است؟ یکی از شعار هایی که من برای انتخابات شورای شهر دادم تحت عنوان « شهر ما رنگین کمان » است. استدلالم این بود که شهر ما روح ندارد. فرهنگ در آن مرده است. فیزیکی بسیار زیاد رشد کرده است ولی به هیچ وجه روح ندارد. اصلا قابل مقایسه با شهری به نام پاریس نیست. بهترین تاتر ها، هنرمندان، نقاش ها شهر های زنده را پدید می آورند اما این موضوع راجع به تهران اصلا صادق نیست. روح و معماری در آن وجود ندارد. چرا؟ برای اینکه طبقه متوسط در این شهر دارند زندگی می کنند و وقتیکه با آنها صحبت می کنیم قدرت خرید واقعی شان کاهش پیدا کرده است. با تورمی که وجود دارد این کاهش قدرت خرید هر روز هم کمتر می شود. این فاجعه است که طبقه متوسط جامعه ای تحت فشار قرار گیرد علت آنهم اینکه این طبقه اثر گذار است. از یک منظر دیگر بخواهیم نگاه کنید قبول دارید این بزرگترین تهدید رونق کسب و کار در ایران است؟ نکته بسیار مهم و جالبی است. وقتی طبقه متوسط لاغر شود، خرید به شدت کاهش پیدا می کند. از سوی دیگر کارخانه دار اگر بداند برای محصولش مشتری وجود دارد قطعا تولید می کند اما مشکل روند کاهش تجارت داخلی است. جالب است بدانید در خارج از کشور یکی از شاخص های اقتصادی که همیشه عنوان می شود این است که خرید داخلی افزایش پیدا کرده یا کاهش پیدا کرده است. این شاخص برای تولید کنندگان اهمیت بسیار دارد در حالیکه در ایران اصلا راجع به آن صحبت نمی شود. اینکه تقاضا کاهش پیدا کرده است یا خیر. تولید کننده با دانستن این شاخص وقتی متوجه شود مشتری وجود دارد می رود از زیر سنگ هم مواد اولیه تهیه می کند و محصول تولید خواهد شد. همچنین این نکته هم مهم است که طبقه متوسط آیا فقط با برنج زنده است؟ آیا تولید کننده فکر، تولید کننده کارآفرینی، لازم نیست؟ در حال حاضر با هنرمندان صحبت می کنید مشخص می شود که استقبال از سینما و تاتر کاهش پیدا کرده است. طبقه متوسط « موتور واقعی » جامعه است. سرمایه گذاری زمانی صورت می گرد که برای سرمایه گذار مشخص شود طبقه ای خریدار کالا اوست. آن هم فقط نان وبرنج نیست. آلمانی ها یک ضرب المثل دارند که می گوید: « آدم فقط با نان زنده نیست ». آدم به غذای روح وآؤامش نیاز دارد. شاید تفاوت اقتصادی جامعه ما با کشور های توسعه یافته دقیقا همین باشد. نگاه ما این است که یک نان و سیب زمینی باشد اما آنها می گویند آدم فقط با نان زنده نیست. این تفاوت فرهنگی در توسعه اقتصادی نقش دارد؟ ما در اقتصاد می دانیم وقتی افرادی تحت فشار شدید هستند و بر اساس آن گوشت و برنج زیادی مصرف نمی کردند وقتی یارانه به آنان تعلق می گیرد اولین کاری که صورت می گرد تلاش برای رفع این نقص است. تقاضا برای کالا های اساسی زیاد می شود. یعنی گوشت، برنج و روغن را نمی توانست خریداری کند و حالا نقدینگی در اختیار دارد که می توان این نقص را تا حدی بر طرف کند. در این شرایط اینقدر قیمت کالا های اساسی بالا رفت که باز هم آنها از صحنه خارج شدند. نکته ای که وجود دارد این است که در حال حاضر طبقه متوسط درگیر همین تقاضای غیر کاذب است. چرا هیچ کدام از کاندیداهای ما متمرکز بر طبقه متوسط نیست؟ چرا در مناظره ها از طبقه متوسط نشنیدیم؟ بالاترین درصد قاعدتا همین طبقه متوسط است. قاعدتا یک فرد به عنوان کاندیدا برای قانع کردن طبقه متوسی که تحصیل کرده و از یک تجربه و هوشی برخوردار است کار سختی در پیش دارد. باید خیلی تلاش کرد. تجربه دیگر و آزموده شده وجود دارد. آنهم اینکه فردی با رای فقرا به راحتی بالا آمده است. برای کاندیداها این استدلال می شود که همین راه تکرار شود بهتر است. شما هم می پذیرید این انتخاب برای یک کاندیدا بهتر است تا اینکه با طبقه متوسط درباره شاخص های اقتصادی صحبت کند؟ ما شاهد این هستیم که در بسیاری از کشور های دنیا می آیند قول هایی اقتصادی می دهند. به شخصه تمام امیدم برای تصمیم گیری به خصوصی در رابطه با اقتصاد به طبقه متوسط است. باید خواسته های طبقه متوسط مورد توجه قرار گیرد. طبق آمار اعلام شده نقدینگی 5 برابر شده است. سوال من این است که کدام یک از مردم طبقه متوسط پول نقد شان در این هشت سال 5 برابر افزایش پیدا کرده است؟ آیا قدرت خرید شان نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده یا افزایش پیدا کرده است؟ نمی توان به مردم گفت که قدرت خرید شان بالا رفته است. خودشان دارند با مسائل دست و پنجه نرم می کنند. طبقه فقیر جامعه هم به غیر از پول یارانه ای که دریافت می کنند فکر نمی کنم منابع درآمدی دیگر داشته باشند. بر این اساس سوال اینجاست که نقدینگی 5 برابر شده فقط یا کسری بودجه دولت است یا اینکه درصدی از جامعه از این نقدینگی استفاده زیاد تری کرده اند. یعنی نقدینگی شان به جای اینکه 5 برابر شود به 20 تا 30 برابر رسیده است. این تازه پولی است که در ایران می بینیم. اکثر این افراد یک فرهنگ دوگانه اقتصادی هم دارند. حتما قسمتی از درآمد شان را برای اطمینان از ایران خارج می کنند. همین ها هم هستند که می روند طلا و ارز می خرند. این مسیر دو خطر دارد. نخست اینکه به دلیل خروج سرمایه هایی از این دست شاهد رشد اقتصادی منفی شدیم. کینز یک موقعی می گفت که اگر لازم است یکی از عملکرد های پول این است که می تواند رشد اقتصادی ایجاد کند. ضرب المثل معروف آن هم این بود که اگر لازم است به عده ای بگویید چاله ای حفر کنند و به گروهی پول دهید تا آن چاله را پر کنند. اگر نقدینگی در آنه جهت به کار می رفت مشکلی نبود و رشد اقتصادی همراه با تورم بالا را تجربه می کردیم. قاعدتا موضوع اشتغال هم پیوند مستحکمی با طبقه متوسط دارد؟ بدون تغییر ساختاری و با نصیحت امکان پذیر نیست که شما بروید اشتغال ایجاد کنید. چه کسی کالای شما را بیشتر می خرد؟ باز همان طبقه متوسط است که این روزها زیاد نمی خرد. طبقه متوسط این روز ها با اقتصاد قهر کرده است.  من خودم به عنوان یک طبقه متوسط استاددانشگاه می گویم که رفتار های فامیلی خیلی کم شده است. اکثرا افراد دو شغله هستند. یک خستگی و افسردگی در میان اکثریت جامعه مشاهده می شود. در حال حاضر مصرف قرص افسردگی به شدت افزایش پیدا کرده و تعجب آمیز است. یک نکته جالب بگویم که بیشترین مصرف قرص های افسردگی در شهرستان ها در استان قزوین است. شاد ترین و کم ترین افسردگی برای سیستان و بلوچستان است. سوال اینجاست که یک استان محروم به اسم سیستان و بلوچستان چگونه کمترین درصد افسردگی را دارد و قزوین که یک شهر صنعتی است بیشترین میزان افسردگی را دارد؟ نکته اینجاست که این روند دارد پیش می رود اما چشم انداز چیست؟ به هر حال همانطور که اشاره کردید هیچ کدام از کاندیداها در این رابطه برنامه ای مشخص مطرح نکردند. تکیه بیشتر روی اقشار آسیب پذیر است. حتی به نظر می رسد رونق تولید هم در برنامه های اقتصادی کاندیدا ها با محوریت طبقه کم درآمد است. در چنین شرایطی شما چشم انداز را در آینده چگونه می بینید؟ چشم اندازی که می گویید بر حق است. یک خانواده پاکستانی فرقش با ما این است که فرد پاکستانی زندگی مجللی نداشته اما او هر روز احساس می کند بهتر از روز قبل است چرا که 4 درصد رشد اقتصادی دارد. ممکن است این موضوع بر عکس شود. یعنی افرادی که طبقه متوسط خوبی بودند اما در حال حاضر از آنچه که داشتند کم شده است. طبقه متوسط ایران امید ندارند. آنها نمی دانند فرزند شان اگر به دانشگاه برود چه اتفاقی برایش می افتد. باید آرامش به طبقه متوسط برگردد و احساس رشد کنند. در هدفمند کردن یارانه ها بزرگترین ظلم به طبقه متوسط شد. به این دلیل که مقدار پولی که به آنان پرداخت شد با هزینه ای که تحمیل شد قابل مقایسه نبود. در بهترین حالت سر به سر بود. طبقه متوسط ما از جیب شان دارند پول اضافه می گذارند.
کلید واژه ها :
مطالب مرتبط
نظرات
ADS
ADS
پربازدید