اتاق خبر: در يكي از درسهايي كه در دانشگاه ميدهم مبحثي دارم درباره «تروريسم و جهانيكردن» و از جمله با دانشجوها بحث ميكنم كه موثرترين شيوه مقابله با اين طاعون مدرن كدام است. در اين زمينه، مدتي پيش اشاره كرده بودم به اينكه در نظام اقتصادي كه بر جهان حاكم است «پول» حرف اول را ميزند و تا زماني كه ما نظام موثري براي كنترل و مديريت بر جريان پول در اقتصاد بينالملل پيدا نكنيم «جنگ با ترور» هم فقط ميتواند مشكل تروريسم را عميقتر و گستردهتر كند. از جمله گفته بودم كه براي اينكه بتوانيم درچنين كاري توفيق حاصل كنيم بايد سراغ «بهشتهاي مالياتي» برويم و اگر با يك توافق همگاني عمل كنيم، ميتوانيم بساط اين طاعون مدرن را جمع كنيم. از دانشجويان دو نوع واكنش ديدم. يكي جوان شيطاني كه اگر خطا نكنم هلندي است و بهشوخي درجواب من گفت كه چرا ميخواهي كارت را ول بكني! من كه اندكي حيرت كرده بودم پرسيدم من رابطه اين دو را نميفهمم و او هم بدون اينكه كم بياورد گفت يعني تو نميداني كه تقريبا پدران همه ما كه دراين جا هستيم در اين «بهشتها» حساب دارند و اگر كسي حرف تو را جدي بگيرد و بساط اين «بهشتها» جمع شود، خوب وضع مالي پدران ما خراب ميشود و وقتي چنين شود ما هم در اين كلاسها نخواهيم بود و در آن صورت به كار تو هم نيازي نيست. همهمان خنديديم. بعيد هم نيست تا حدودي درست بگويد ولي يك دانشجوي كانادايي من جديتر برخورد كرد و گفت اشتباه ميكني، چون «بهشتهاي مالياتي» حداقل چهار فايده اساسي دارد و به همين دليل هم نه فقط نبايد محدود شود كه بايد گسترش بيشتري داشته باشد. اين چهار فايده را فهرستوار ارائه ميكنم و بعد خلاصهيي از جوابي را كه به دانشجويان دادم بازگو خواهم كرد.
1- «بهشتهاي مالياتي» از مردم عادي و شكننده در برابر قوانين غيرعادلانه حكومتهاي خودكامه و سركوبگر حمايت ميكند.
گفتم من هم با اين مباحث تا حدودي آشنا هستم ولي شواهد تاريخي در دفاع از اين ادعا نداريم. اينكه ادعا ميشود «بهشت مالياتي» سوييس در زمان جنگ دوم جهاني از يهوديان در برابر هيتلر دفاع كرد ـ الان ميدانيم كه يكي از بزرگترين دروغهاي تاريخي است. نظام بانكداري سوييس اموال يهوديان را غارت كرد، نه اينكه مدافع آنها بوده باشد. بهعلاوه اگربه همين اسناد پاناما كه اخيرا گوشههايي از آن افشا شده است نگاه كنيد، مشاهده ميكنيد كه «بهشت مالياتي» در واقع در خدمت ثروتمندان است نه افراد عادي و بهقول تو «شكننده». اينكه ادعا ميكني «بهشتهاي مالياتي» بهخصوص با دولتهاي مستبد و خودكامه مساله دارد بهراستي ادعاي بياساسي است. نه فقط در اسناد پاناما خبرداريم كه ديكتاتورها و رهبران سياسي فاسد و سركوبگر پول و سرمايه دارند حتي در ديگر كشورهايي كه به صورت «بهشت مالياتي» عمل ميكنند همين روايت است. موبوتو، فرديناند ماركوس، ساني اباچو ـ ديكتاتور نيجريه و چه بسيار سركوبگران ديگر كه مشتريان پروپاقرص اين «بهشتهاي مالياتي» بودند و هستند برخلاف نظر تو من معتقدم كه اين «بهشتهاي مالياتي» با امكاناتي كه در اختيار سركوبگران و رهبران فاسد و مستبد جهاني ميگذارند درواقع هم به سركوب تداوم ميبخشند و هم فساد را بيشتر ميكنند.
2- «بهشتهاي مالياتي» رقيب قدري براي كشورهايي هستند كه نرخ ماليات بالايي دارند و اين رقابتها باعث ميشود تا نرخ ماليات كاهش يابد.
گفتم ممكن است اينگونه بشود ولي پيامدهايش چه ميشود؟ در اقتصاد جهان امروز واقعيت اين است كه سرمايه تحرك بهمراتب بيشتري از نيروي كار دارد و وقتي به قول تو كشورها سعي ميكنند تا با «بهشتهاي مالياتي» درحوزه ماليات بر سرمايه و سود رقابت كنند، كاري كه ميكنند اينكه ماليات برسرمايه و سود را كاهش ميدهند تا توان رقابتيشان در جلب سرمايه بيشتر شود. از طرفي وقتي بنگاهها ماليات كمتري ميپردازند ـ اگر ماليات بر ديگران اضافه نشود ـ درآمد مالياتي دولت كاهش مييابد يا بايد از خدمات اجتماعي بكاهد يا اينكه كسري بودجه بيشتري داشته باشد يا درشق آخر اينكه حداقل بخشي از اين ماليات نپرداخته را روي ديگران ـ عمدتا كارگران ـ سرشكن بكند. نتيجه اين ميشود كه شاهديم نابرابري در توزيع و ثروت در همه كشورهاي جهان بهشدت افزايش يافته است.
از سوي ديگر فرار سرمايه به «بهشتهاي مالياتي» هم موجب كاهش سرمايهگذاري و هم اينكه امكانات شغلي دركشورهاي مبدا كمتر ميشود. اما اين نكتهات مشكل ديگري هم دارد. تو طوري صحبت ميكني كه انگار كاستن از ماليات نه اينكه تنها به نفع ثروتمندان باشد بلكه به نفع اقتصاد بهطور كلي است. خب در اينجا دادههاي آماري در دفاع از اين نكته تو ـ اگر اين باشد ـ نداريم. دوتا مثال ميزنم. يكي اينكه دو دوره 30 ساله را در نظر بگيرد. اول 30 سال گذشته را كه در اغلب كشورهاي جهان ماليات بر ثروتمندان روند نزولي داشته و بعد 30 سال قبلتر را درنظر داشته باش كه نرخ ماليات بهمراتب از نرخي كه در اين 30 سال اخير بود، بيشتر بود. در كدام دوره رشد اقتصادي در كشورهاي مختلف جهان بيشتر بود؟ در كدام دوره فقر و نابرابري كمتري داشتيم؟ در كدام دوره 30 ساله بحران مالي واقتصادي بيشتري داشتيم؟ نه اينكه تنها كاستن از ماليات را مسبب همه اين مصيبتها بدانم ولي ميگويم ادعايي كه ميكني با دادههاي آماري تاييد نميشود. شاهد بعدي كه ميآورم ميگويم كشورهايي چون سوئد، دانمارك و فنلاند درمقايسه با امريكا و انگليس ماليات بهمراتب بيشتري دارند. اگر رابطهيي كه تو ادعا ميكني درست باشد وضعيت در انگليس و امريكا بايد از اين كشورها بهتر باشد و بهوضوح ميدانيم كه اينچنين نيست. هم رشد اقتصادي در اين كشورهاي با ماليات بالا بيشتر است و هم نابرابري و فقر و ديگر مشكلات اجتماعي در اين كشورها از انگليس و امريكا بهمراتب كمتر است.
3- «بهشت مالياتي» بودن باعث ميشود كشور ثروتمند ميشود.
به عنوان يك واقعيت اين درست است كه اغلب كشورهايي كه به عنوان «بهشت مالياتي» وجود دارند كشورهاي ثروتمندي هستند و نظام سياسي باثباتي دارند. من اين واقعيت را قبول دارم، آنچه با آن مشكل دارم ايجاد يك رابطه علت و معلولي بين اين دو است. تو ظاهرا در نظر نميگيري سرمايه براي اينكه به كشوري فرار كند آن كشور بايد در وضعيت مطلوبي باشد، به عنوان مثال حاكميت سياسياش باثبات باشد حتي در حوزه اقتصاد هم بايد پيشرفته باشد تا بتواند سرمايه خارجي را «جذب» كند. اينكه حجم فعاليتهاي مالي و اقتصادي را بر كل جمعيت تقسيم كنيم و به يك رقم درآمد يا «ثروت» سرانه برسيم درواقع يك كلك آماري است نه اينكه بهواقع معنيدار هم باشد. در نظر نميگيري كه بخش اساسي و عمده منفعتي كه ايجاد ميشود به جيب خارجياني ميرود كه در اين كشورها پول وسرمايه پارك كردهاند. در «بهشتهاي مالياتي» غولپيكري چون امريكا يا انگليس فلان قاچاقچي مكزيك يا مستبد خاورميانهيي ميتواند شركتهاي بينام و نشان ايجاد كند و ماليات نپردازد. اگر فكر ميكني كه اين امكانات نصيب آدمي مثل من هم ميشود كه هم ساكن اين كشورم و هم در اين كشور كار ميكنم، اشتباه ميكني. دنيا اينگونه نيست. در «بهشتهاي مالياتي» ديگر، برمودا و باهاماس و غيره تعداد اندكي مشاغل با درآمد بالادر بخش مالي ايجاد ميشود ولي آنچه اغلب ناديده گرفته ميشود، اين است كه همين حقوق بالا چه مشكلاتي براي ديگر بخشهاي اقتصاد در همين جوامع از نظر جذب نيروي كار ماهر ايجاد ميكند.
4- موثرترين راه برگرداندن اين پولها و سرمايهها اين است كه نرخ ماليات بر سود كاهش يابد و در آن صورت ملتها ميتوانند با «بهشتهاي مالياتي» رقابت كنند.
اين ادعاي تو به نظر درست ميآيد ولي متاسفانه وقتي به آمارها نگاه ميكني اين ادعاي تو رد ميشود. پيشتر هم گفتم مثلا به مقوله فرار سرمايه توجه كن. در دهههاي 1950 و 1960نرخ ماليات برسود بنگاهها بهمراتب از آنچه در اين سالها هست بيشتر بود ولي مشكل فرار سرمايه اصلا و ابدا به شكل كنونياش وجود نداشت. يعني ميخواهم توجه شما را به اين نكته جلب كنم كه بهتر است به اساس و به بنياد بپردازيم و از ظواهر فراتر برويم. درشماري از اين «بهشتهاي مالياتي» با هزار دوز و كلك سرمايه خارجي اصلا مالياتي نميپردازد، اگر در اقتصادي چون بريتانيا شما بخواهيد همان نظام مالياتي را در پيوند با بنگاههاي انگليسي هم اجرا بكني، يعني بنگاهها يا اصلا ماليات نپردازند يا ماليات بسيار ناچيزي بپردازند در آن صورت بحران مالي بخش دولتي را چگونه مداوا خواهيد كرد. در اقتصادپيچيدهيي چون انگليس انواع و اقسام خدمات دولتي است كه براي عملكرد مفيد نظام اقتصادي ضروري و لازماند و نميشود از خيرشان گذشت. خوب اگر كساني كه از اين امكانات بيشترين بهرهها را ميبرند سهمشان را در تامين مخارجاش نپردازند از دو حال خارج نيست يا نظام اقتصادي شما به صورتي كه هست فروميپاشد يا اينكه بايد ماليات ديگران بهشدت افزايش يابد كه نه معقولانه است و نه عملي. به جاي كاستن از ماليات به صورتي كه ميگويي بايد اين سوراخهاي حقوقي را كه وجود دارد، بست. بايد با اين نظام بهشدت ناكارآمد ـ درسطح كلان ـ نه در سطح فرد مقابله كرد نه اينكه در برابرش تسليم شد. اگر اين اراده سياسي وجود داشته باشد، ترديد ندارم كه ميتوان اين مشكلات را از سر راه اقتصاد جهان برداشت. ولي متاسفانه اين اراده سياسي وجود ندارد چون دست بر قضا اغلب ثروتمندان و شماري از سياستپردازان بهرهمندان اصلي اين نظام معيوب مالياتي هستند و به زيان اكثريت مردم سرزمين خود و حتي ميگويم بقيه جهان، «درآمد» خود را «بيشينه» ميكنند.
منبع: تعادل