Performancing Metrics

در طول ۳۰سال معلمی، ۳دقیقه تاخیر نداشتم | اتاق خبر
کد خبر: 340312
تاریخ انتشار: 18 اردیبهشت 1395 - 19:23
گفتگوی مهر با چهره ماندگار تعلیم و تربیت؛
هفته معلم بهانه‌ای برای گفتگو با چهره ماندگار تعلیم و تربیت اردکان، شهر فلاسفه ایران، «یحیی آسایی» است، معلمی که در طول ۳۰ سال در مجموع سه دقیقه هم تاخیر نداشته است.

به گزارش اتاق خبر، آقا یحیی آسایی فرزند سلطان العلماء، از نسل اولین دبیران آموزش و پرورش اردکان است.

۸۷ سال آبرومندانه و با هنرمندی مثال‌زدنی زندگی کرده و الگوی یکتایی است برای معلمانی که تازه پا به عرصه تعلیم و تربیت گذاشته‌اند.

آسایی چهار پسر دارد که  امروز از اساتید دانشگاه‌های طراز اول آمریکا و ایران هستند.

وی نخستین مدیر دبیرستان ماندگار شرف و اولین لیسانسه علوم تجربی و دبیر شیمی در اردکان است که دانش‌آموزان صاحب نامی را در اردکان و تهران تربیت کرده است.  

برای گفتگو با این معلم پیشکسوت اردکانی به خانه باغ او در صدرآباد رفتیم و در اتاق «بیژن» پای صحبت‌های این پیرمرد خوشرو نشستیم.

* آقای آسایی بنده اولین بار شما را در همایش تجلیل از مقام معلم که همین چندماه پیش در سالن شهید چمران برگزار شد دیدم و بی‌تعارف جذب شخصیت جذابتان شدم.

بله در آن همایش از هفت نسل از معلمان نمونه اردکانی تجلیل شد که بنده اولین نسل از این عزیزان بودم. آقای تقی سنایی را همه در اردکان می‌شناسند و ایشان از معلمان زبده اردکانی بوده‌اند. تقی، دانش‌آموز من بوده از هم نسلان ایشان هم می‌توانم به آقای آثاری، حاج غلامرضا اقبال و دکتر مهدی میراب، استاد دانشگاه تهران اشاره کنم و از مرحوم شدگان هم دکتر کرامتی، دکتر توسلی، حسین پزشکی و جوادآقا صداقت دانش‌آموز من بوده‌اند.

* متولد چه سالی هستید و در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌اید؟

متولد ۱۳۰۷ هستم و پدر مرا همه در اردکان می‌شناسند. مرحوم پدرم که به سلطان‌العلماء شهرت داشت، از ملاکین و متمولین و صاحب منصبان اردکان بودند. حاج حسن آقای ضیایی موسس بیمارستان ضیایی و آقای پارسا عموهای من بودند و از این جهت با خاندان خاتمی هم فامیل نزدیک هستیم. مرحومه سکینه خانم ضیایی دخترعمه بنده بودند.

 

همانطور که گفتم پدرم ملاک بودند و من در امور اجاره زمین و حسابرسی‌های مالی کمک دستشان بودم. مرحوم پدرم دو همسر داشتند که اولی همشیره آقای امام معروف و دومین همسرشان تهرانی و مادر من بودند. ما در مجموع ۱۰ فرزند بودیم؛ ۵ فرزند پسر و ۵ فرزند دختر که تاکنون ۴ نفر از جمع ۱۰ نفره ما کم شده و به رحمت خدا رفته‌اند.

۱۷ ساله بودم که پدر را از دست دادم و متاسفانه آن موقع در اردکان هم نبودم.

* مشغول تحصیل بودید؟

بله. آن زمان اردکان یک مدرسه داشت به نام مدرسه فردوسی که روبروی حوزه علمیه فعلی قرار داشت و از کلاس اول ابتدایی تا نهم متوسطه بیشتر نداشت و دانش‌آموزان پس از گذراندن پایه نهم یا باید ترک تحصیل می‌کردند یا برای ادامه تحصیل به شهر دیگری می‌رفتند.

آن زمان اخوی بزرگ من رئیس دبیرستان پهلوی بروجرد بود و من هم برای ادامه تحصیل به آن شهر رفتم. در بروجرد بودیم که خبر مرگ پدر را پس از چند روز شنیدیم و بلافاصله پس از پایان امتحانات به اردکان بازگشتیم.

برق اردکان آن وقت‌ها ساعت ۱۲ شب خاموش می‌شد و پدر در تاریکی شب داخل آب انبار افتاده بود و از دست رفت.  

* تا پایان تحصیلات متوسطه در بروجرد ماندید؟

خیر. کلاس ۱۱ و ۱۲ را در دبیرستان ایرانشهر یزد گذراندم و پس از اخذ دیپلم در رشته شیمیِ دانشگاه ملی تهران قبول شدم و پس از سه سال موفق به اخذ لیسانس شدم و بلافاصله به موطن خود اردکان آمدم و به عنوان دبیر شیمی در دبیرستان شرف مشغول به تدریس شدم.

وقتی به اینجا آمدم تازه کلاس چهارم متوسطه در اردکان دایر شده بود. اولین لیسانس علوم تجربی که به اردکان آمد، بنده بودم و بقیه دبیران یزدی بودند: آقایان کشوری دبیر فیزیک، محمد قریشی، مجدزاده شورگی و دو دبیر زرتشتی هم زبان انگلیسی تدریس می‌کردند. اخوی بنده رئیس آموزش و پرورش اردکان بود و من هم اولین مدیر دبیرستان شرف شدم.

اولین لیسانس علوم تجربی که به اردکان آمد، بنده بودم و بقیه دبیران یزدی بودند. اخوی بنده رئیس آموزش و پرورش اردکان بود و من هم اولین مدیر دبیرستان شرف شدم.

* کمی از اوضاع اجتماعی آن روز اردکان برایمان بگویید؟

من از سه سالگی خیلی از خاطرات را به یاد دارم. اردکان  حول و حوش سال‌های ۱۳۲۰ کمتر از ۵ هزار و ۵۰۰ نفر جمعیت داشت که عمدتا در بافت قدیم و صدرآباد زندگی می‌کردند. مردم بی‌آزاری داشت و هرکس به دنبال کار و زندگی و رعیتی خودش بود. آن موقع دشتبان‌ها جایگاه خاصی داشتند و گاهی با ارباب‌ها و ملاکین جر و بحثی می‌کردند اما عموم مردم با هم صمیمی بودند و  در پی آزار رساندن به کسی نبودند.

* گویا پس از ۵ سال معلمی در اردکان به تهران منتقل شدید.

بله. وقتی به تهران رفتم، پس از دو سال مرا به دبیرستان‌های معروف و درجه یک پایتخت فرستادند. در طول ۲۴ سال در دبیرستان ملی، خوارزمی، آذر و مرجان تهران شاگردان بسیاری تربیت کردم که خیلی از آنان به مدارج بالای علمی و مدیریتی رسیده‌اند.

* چرا معلمی را انتخاب کردید؟ فکر می‌کنم در آن روزگار هم مثل امروز شغل معلمی حقوق بالایی نداشت؟

درست است. بعد از اینکه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم در مصاحبه شرکت صنعت نفت آبادان هم قبول شدم که حقوق و مزایای بسیار خوبی داشت اما به دلیل اینکه شغل معلمی را دوست داشتم و می‌خواستم ضمن کار معلمی، املاک پدر را هم سرپرستی کنم، این شغل را انتخاب کردم و به اردکان آمدم. بنده حقیقتا به معلمی عشق و علاقه داشتم و به همین دلیل هم فرزندانم همه مدرس دانشگاه هستند.

* شنیده‌ام که معلم منضبطی بوده‌اید.

این که لطف شماست اما در طول ۲۹ سال خدمت خود به یاد ندارم حتی سه دقیقه هم تاخیر کرده باشم. معتقدم انسان در هر جایگاهی اگر جدی باشد، موفق می‌شود.

یکی از اساتید دانشگاه پسرم «بهزاد» که از دوستان من بود به او گفته بود من سه مشخصه از پدرت به یاد دارم؛ اول اینکه سرکلاس آرام بود و به دانش‌آموزانش احترام می‌گذاشت دوم اینکه شیک پوش‌ترین معلم دوران خود بود و سوم اینکه توانستم سه نمره ۲۰ از او بگیرم.

* از ازدواج و فرزندانتان بگویید؟

بنده با دختر آقای نواب رضوی یزدی که از پدر یزدی و از مادر اردکانی بودند، ازدواج کردم و حاصل زندگی مشترک ما ۴ فرزند پسر است. بیژن فرزند ارشد من است که در کنکور سراسری ۴۰ سال پیش نفر اول شد و در حال حاضر در استرالیا زندگی می‌کند. اتفاقا دیروز تولد ۶۲ سالگی‌اش بود و به من زنگ زد.

سیامک استاد دانشگاه آلینگتون آمریکاست و بابک فوق دکترا گرفته و متخصص ام‌آرآی و دکترای فیزیک پزشکی است و در دانشگاه نیوریورک تدریس می‌کند.

بهزاد دکترای برق دارد و استاد دانشکده فنی تهران است. فرزندان من باعث  افتخار و سربلندی و مایه امید و نشاط من هستند و فکر می‌کنم تربیت ۴ فرزند صالح و نخبه در سطح بین‌المللی، دستاورد کمی نباشد.

* حتما همین طور است. آقای آسایی چه احساسی دارید وقتی می‌بینید دانش آموزانتان به مدارج بالای علمی و مدیریتی رسیده‌اند؟

بگذارید خاطره‌ای برایتان تعریف کنم؛ سه سال پیش تلفن خانه زنگ زد. یکی از شاگردان تهرانم بود که خودش را مهندس قاجار معرفی کرد. پرسیدم شماره‌ام را ازکجا پیدا کرده‌ای؟ گفت: چند هفته پیش برادرتان در یکی از سوپرمارکت‌های کشور هلند در حال خرید بود و وقتی فروشنده داشت فاکتورش را می‌نوشت دیدم نوشته آقای آسایی. از برادرتان پرسیدم با آقای یحیی آسایی معلم شیمی و ریاضی نسبتی دارید که ایشان هم شماره شما را به من داد و تماس گرفتم تا جویای احوالتان شوم. همین آقای مهندس قاجار یک ماه مانده به نوروز امسال دوباره تماس گرفت و گفت: یکی دیگر از شاگردان شما الان کنار من نشسته و گوشی را به همکلاسی سال‌های دبیرستانش داد. گفت من دکتر تبریزی هستم و می‌خواهم شما را ببینم. خلاصه آدرس اردکان و خانه باغ صدرآباد را به او دادم و در ایام تعطیلات نوروز دوتایی به دیدنم آمدند و سه کتاب نفیس برایم آوردند که روی صفحه آخر یکی از کتاب‌ها نوشته؛ بنده ۵۴ سال پیش شاگرد کوچک شما بوده‌ام.

این اتفاقات در این سال‌ها بارها برایم تکرار شده و افرادی که حالا دیگر برای خودشان پیرمردی شده‌اند، آمده‌اند که ما زمانی دانش‌آموز شما بوده‌ایم. این برخوردها خستگی را از تن انسان بیرون می‌کند.

آقا یحیی یکی از خیران و بانیان اصلی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردکان بوده و چاه آقا یحیی را هم که دیگر کسی از اهالی اردکان نیست که نشناسد.

او این روزها در تکاپوی فروش یکی از زمین‌های کشاورزی خود با قیمت تعاونی به آموزش و پرورش است تا با پول آن هزینه ساخت بخش آی‌سی‌یو بیمارستان ضیایی را تامین کند.

آقا یحیی ماشین‌باز قهاری است

علاوه بر اینها، آقا یحیی ماشین‌باز قهاری است برای خودش و همه مدل ماشینی را خریده و با آنها به مسافرت‌های زیادی رفته. آخرین ماشین او یک بنز مدل ۲۰۱۰ بوده که به پسرش بهزاد داده و خود به تویوتا بسنده کرده است.

او می‌گوید: در روزگار معلمی در تهران، هر سال وقتی پول کلاس کنکور را که حدود ۴۵ هزار تومان می‌شد، می‌گرفتم، با خانواده به مسافرت خارج کشور می‌رفتیم و همان اول کار با ۳۰ هزار تومان یک بنز یا پژو مدل بالا می‌خریدم و با همان خودرو جاده‌های کشورهای اروپایی را زیرپا می‌گذاشتیم.

آقا یحیی ۱۰ بار با خودروی شخصی از اروپا به ایران آمده و هر سال روز از نو روزی از نو.

جالب است بدانید که با ۱۵ هزار تومانِ پول باقیمانده هم خرج سفر را می‌داده و هم پوشاک و سوغاتی می‌خریده همیشه هم مقداری از پول سفر زیاد می‌آمده و با خود به ایران برمی‌گردانده.

آقای آسایی به قول اردکانی‌ها و به معنای واقعی کلمه «دنیا دیده و دنیا گشته» است. موفقیت او و فرزندانش نشان دهنده جهان بینی صحیح و روحیه سالم و تمیز اوست.

او در ۸۷ سالگی هنوز هم برای لحظه لحظه زندگی‌اش برنامه دارد. او هنرمندانه و زیبا زیسته است.

منبع: مهر

کلید واژه ها :
نظرات
ADS
ADS
پربازدید