به گزارش اتاق خبر، شارلوت رمپلينگ و تام كورتني، "45 سال" اندرو هي بازيگران تحسين شده بريتانيايي زيادي را در اختيار دارد كه هركدام شايسته واكاوي هستند، آنها در فيلم يكي از بهترين اجراهاي عمر حرفه اي خود را ارائه كردند. اين دو نقش يك زوج متاهل را بازي ميكنند، آسوده و عاشق در خانهاي در شرق انگلستان روزهاي بازنشستگي خود را سپري ميكنند و به 45امين سالگرد ازدواجشان نزديك ميشوند.
7. جيسون سيگل، "پايان تور"
اول شبيه به يك شوخي به نظر ميرسيد. سيگل مرد هميشگي سيتكام قديمي "آشنايي با مادر" در نقش ديويد فاستر والاس بازي كند؟ نه. اما در دستان جيمز پانسولدت كارگردان و با فيلمنامه ماهرانه دونالد مارگوليس از كتاب ديويد ليپاسكاي، سيگل اجرايي حساسيتبرانگيز و سرزنده از خود به نمايش گذاشته كه كم از الهام بخش بودن ندارد. واضح است كه سيگل با اين نويسنده به نوعي همدردي رسيده است و همين نوعي خاصيت واقعگرايانه به اجراي او بخشيده است، اجرايي كه نسبتا قبلتان راب ه درد خواهد آورد و كمكتان ميكند كه والاس را به عنوان يك انسان بشناسيد تا افسانهاي كه پشت آن كتابهاي قطور خوابيده است. اين افتخاراميزترين چيزي است كه يك بازيگر در فيلمي بيوگرافيك ميتواند به آن برسد.
6. بنيسيو دل تورو، "سيكاريو"
او بسادگي در هر نقشي بهترين است و امضاي شخصي خود را پاي فيلم ميگذارد.بنابراين درام كارتلي دني ويلنو نه تنها از پرسوناي مستحكم دل تورو كه چاشني خطر و رمز و راز را به فيلم ميافزايد بهره ميگيرد كه بهترين خط داستاني را به كاراكتر او، الخاندرو ميدهد. نوعي بازي موش و گربه به همراه الخاندرو در فيلم وجود دارد كه ما را تا انتهاي آن پيش ميبرد، او سيكاريو است، مگرنه؟ اوه، بله، و اين حضور دل تورو است كه انتظارات ما را از اين فيلم بالا ميبرد. بهترين دقايق فيلم به رويارويي او و اميلي بلانت برميگردد، آخرين صحنه اين دو نيز به فهرست صحنههاي فراموش نشدني درامهايي كه درباره كارتل مواد مخدر هستند راه پيدا ميكند، او ميگذارد كه ما تماشاگران عمق جوشان انتقامي ظاهري را شاهد باشيم، و همه اين كارها را شايد با "همان" مدل مو انجام ميدهد.
5. شارليز ترون، "مدمكس: جاده خشم"
از "نيرو برمي خيزد" تا "جاده خشم"؛ 2015 سال قهرمانان زن در فرنچايزهاي اكشن كلاسيك بود. و شارليز ترون در نقش فيوريوسا به قدري بزن بهادر بود كه پسرها از حضور او خجالتزده نشدند. كاراكتر او خيلي زود به يك شمايل تبديل شد، چطور ميتوان فيوريوسا را دوست نداشت؟ اسم محشري دارد، ظاهرش عاليست و ترسي از رقابت با مكس (تام هاردي) ندارد. بنابراين كاراكتر فيوريوسا خارق العاده است، اما ترون هم شايد تنها بازيگري بود كه ميتوانست اين نيورمندي فيزيكي و آسيب پذيري احساسي را در اجرايش نمايان كند. ما چيز زيادي از زندگي گذشته فيوريوسا نميدانيم اما اين با وجود بيانگري كه ترون در احساس خشم و اميدواري ناميرايش دارد چندان مهم نيست. اگر يك نفر باشد كه در نبرد اسكاري امسال حمايتش كنيم، آن يك نفر كسي جز فيوريوسا نيست.
4.سيرشا رونان، "بروكلين"
سيرشا رونان ايرلندي را به سختي ميتوان يك بازيگر تازه كار دانست، او را از نقش آفريني بي نظيرش در "كفاره" ميشناسيم اما "بروكلين" شايد اولين فيلمي باشد كه با تماشاي آن متوجه بلوغ زنانه اين بازيگر خواهيد شد، و اين تصويري دوست داشتني است. بازيگر همراه او، ايموري كوهن را در بخش اجراهاي خيرهكننده اين فهرست گنجانديم، چراكه احساس كرديم اين اولين نقش آفريني اين بازيگر مرد در سطح و اندازهاي استاندارد بود، اما بروكاين داستان ايليس است، نه دقيقا داستان عاشقانه زندگي او كه داستان مهاجرتاش. نقل مكان او به يك شهر جديد و شروع زندگي تازه، به بلوغ رسيدن و تبديل شدن به زني كه هميشه آن را براي خود ميخواسته است. داستان دلتنگ خانه شدن و شغل تازه ناخوشايند و ناهارهاي تنها و احساس ناراحتي كردن تا رسيدن به قدرتي براي غلبه بر همه آنها. رونان اين احساسات خاص و درعين حال آشنا و همه گير را به شكلي درخشان منتقل ميكند. او قلب تپنده اين داستان است كه "بروكلين" را تا اين اندازه تكان دهنده جلوه ميدهد.
3.بري لارسون، "اتاق"
اولين بار در "ترم كوتاه 12" از بري لارسون خوشمان آمد، اما "اتاق" فرصتي به او داد كه در چيزي كه در آن بهترين است خودنمايي كند. جاكوب ترمبلي، بازيگر همراه او در اين فيلم در بخش اجراهاي خيرهكننده اين فهرست گنجانده شده اما او هم ميتوانست اين جايگاه را با لارسون سهيم شود. لارسون در نقش مادري جوان كه سالهاست اسير يك آدم ربايي شده قلب تماشاگر را به درد ميآورد، او به همراه پسر كوچكاش ميخواهد در اين اتاق زندگي پرطراوتي را براي خود فراهم كند و با افسردگي و ترومايش در عوض برقراري امنيت و خوشحالي مبارزه ميكند. شيلين وودلي در اصل براي اين نقش انتخاب شده بود اما اجراي لارسون ثابت كرد كه او بهترين انتخاب براي كاراكتر "ما" بود. او نوعي كيفيت كمياب را با خود مي آورد كه اين كاراكتر را به چيزي كه ميبينيم تبديل ميكند، زني محافظ كه در عين حال نوعي برق مضطرب در چشمانش دارد و نماينگر سختيهايي است كه در مراقبت از جك به خرج داده. يك اجراي خوب ديگر براي نمايش استعداد دگرگون كننده اين بازيگر.
2.شارلوت رمپلينگ و تام كورتني، "45 سال"
"45 سال" اندرو هي بازيگران تحسين شده بريتانيايي زيادي را در اختيار دارد كه هركدام شايسته واكاوي هستند، آنها در فيلم يكي از بهترين اجراهاي عمر حرفه اي خود را ارائه كردند. اين دو نقش يك زوج متاهل را بازي ميكنند، آسوده و عاشق در خانهاي در شرق انگلستان روزهاي بازنشستگي خود را سپري ميكنند و به 45امين سالگرد ازدواجشان نزديك ميشوند. اين رابطه با اين حال با پيدا شدن جنازه نامزد قبلي شوهر ترك ميخورد، پيش از اين هر يك براي ديگر زوج ابدي بودند و از تمام جزئيات زنديگ يكديگر باخبر. با اين حال افشاي رازهايي از گذشته اين تصور را ايجاد ميكنذ كه شايد اين رابطه هم در معرض خطر قرار گرفته باشد. كورتني در نمايش دغدغههاي دوران پيري عالي عمل ميكند، رمپلينگ هم زني شكننده و گاها بدخلق و بُرنده است و در ايفاي اين نقش ماهرانه ظاهر شده است. جذابيت ظاهري كه هميشه از ويژگيهاي متمايز او بوده هنوز محو نشده است، نوعي گرمي كه هميشه با حضور او همراه بوده و چشماني كه هميشه حقيقت را جستجو ميكنند.
1.كيت بلانشت و روني مارا، "كرول"
به اين دليل جايگاه اول اين فهرست به اين دو بازيگر اختصاص داده شده كه اولا هردو از بازيگران اصلي فيلم هستند، حتي اگر بسياري از جشنواره ها يكي را به عنوان نقش مكمل به حساب آورد و دوما به اين دليل كه هركدام از آنها بدون ديگري معنايي براي بودن ندارد. اين داستان عاشقانه درگيركننده ميان زناني در دهه 50 ميلادي در نيويورك به قدرت كرول با بازي بلانشت و ظرافت روني مارا براي رسيدن به تصويري كامل نياز دارد. كرول كاريزماي يك شاهزاده را به نمايش ميگذارد و ترسه طعمه اوست. مارا حضوري كوچك اما گستاخانه در فيلم دارد و آتش در چشمان پرنفوذ او موج ميزند. اين رابطه در دنيايي شكل ميگيرد كه صحبت از آن به شكل همگاني ممنوع است. بلانشت و مارا از تمام لوازم ضروري براي به تصوير كشيدن تمام سويههاي اين رابطه بهره ميگيرند و نوعي شيمي سوزان ميان آن ها شكل گرفته است. اين فيلمي دردآور و حسرتبار است و اين دوبازيگر بهترين انتخاب ها براي القاي اين حسرت دروني هستند.
در ادامه درباره ديگر اجراهاي خوب سال خواهيد خواند:
بهترين گروه بازيگران: "اسپات لايت"
خب اسپات لايت جايزه اي براي بدعت گذاري سينمايي دريافت نخواهد كرد اما اين نمونه اي از فيلمسازي هاليوودي در بهترين حالتش است. درام ژورناليستي تام مك كارتي جريان تحقيقاتي خود را با رويكردي جذاب پيش مي برد و گروه بازيگران فيلم به آن جان ميدهد. اجراها همگي غيرنمايشي اما در قالب خود بي نقص هستند كه در ميان آن ها مايكل كيتون، جان اسليتري و ليو شريبر بالاتر از بقيه مي ايستند. مارك رافالو هم در نقش مايك رزندس به آنها مي پيوندد، او به داستان شتاب مي دهد تا در كنار ديگر بازيگران سهم خود را از فيلم بگيرند، آن ها ميدانند اين فقط داستان نيست كه اهميت دارد، جان انسان ها هم به همان اندازه در خطر خواهد بود. آن ها قهرمانان زندگي واقعي هستند كه قلم به دست و مسلح به دفترچه هايشان سوالات مودبانه اما قاطعانه اي مي پرسند. گاهي اوقات فقط تماشاي كساني كه كارشان را به بهترين شكل انجام مي دهند لذت بخش است، هردوي گروه روزنامه نگاران و بازيگران.
برخي اجراهاي كوچك يا نقش آفريني هاي كميك هم امسال در مركز توجه بودند:
مايكل شانون، "شب قبل"
چيزهاي زيادي در كمدي كريسمسي جاناتان لوين براي دوست داشتن وجود داشت، اما بهترين آنها كمئويي درجه يك از مايكل شانون در نقش ديلر مواد مخدري به نام آقاي گرين بود (كه معلوم مي شود هم فرشته است و هم پسر بابانوئل). تشويش اغراق آميز شانون هميشه خاصيت كميك شدن را داشته اما اين چرخش مضحك و در عين حال نگران كننده چيزي گرانبها و اميدوار كننده در زندگي حرفه اي اين بازيگر است.
مليسا مك كارتي، "جاسوس"
همانطور كه همه ما ميدانيم مردن راحت است و كمدي سخت. اما فقط كافيست بخواهيد سعي كنيد به اعضاي آكادمي بگوييد چه كسي نادرترين اجراي كمدي امسال را به نمايش گذاشته. با اين حال آنها را تشويق ميكنيم تا مليسا مككارتي را در "جاسوس” در نظر بگيرند. اين بهترين فيلم پل فيگ نيست اما مككارتي در آن خارقالعاده است و در نقش يك تحليلگر سازمان سيا كه كمي كمبود اعتماد بنفس دارد بازي ميكند. به عنوان يك كمدي بزرگ و پرسروصدا اين كاري ماهرانه و مصمم است و بار ديگر به ما يادآوري ميكند كه چرا مككارتي يكي از هيجانانگيزترين زنان نقش اصلي كمدي هاست.
مايكل شين- "7 روز در جهنم"
آيا كسي اين مستند هجوآميز شبكه HBO را درباره مسابقه يك هفته اي تنيس ميان اندي سمبرگ آمريكايي و كيت هرينگتون رند بريتانيايي تماشا كرده است؟ به نظر مغفور مانده باشد و اين جاي تاسف دارد، چراكه كمئوي كوتاه مايكل شين در نقش ميزبان برنامه گفت و گوي تلويزيوني بريتانيا در دهه 80 را مي توان خنده دار ترين اجراي سال دانست. اجراي او بار ديگر يادآوري مي كند كه او با دست خالي تا كجا پيش مي رود. وقتي هرينگتون از او مي پرسد براي چه بوي دود آتش مي دهد جواب مي دهد "چون از درون خشمگينام، مثل يك كوره." تا به اين ترتيب بسادگي يكي ازبهترين ديالوگ هاي سال را از آن خود كند.
ايمي پولر، "درون بيرون"
اگر خوشي وجود نداشته باشد، درون بيرون هم وجود ندارد، او قهرمان، كاراكتر شرور، روايتگر، مك گافين و در ورودي ما به جهان فيلم و مايه اميدواري ماست و مثل بقيه كاراكترها مي خواهد چيزي را كه نماينده آن است با دوري از تكرار به بهترين شكل در رفتارش نمايان كند. خوشبختانه صداپيشه او ايمي پولر است كه در طي زمان دو ساعته فيلم خوشي را پيش ميبرد. زمان شراكت او با غم و اشكي كه در زباله داني خاطرات مي ريزد دلگيرترين و در عين حال خوشايندترين دقايق فيلم را به نمايش مي گذارد.
ديگر اجراهاي شايسته تحسين:
گرتا گرويگ در "دوشيزه آمريكا" كه هوش ربا است، آليشيا ويكاندر در "اكس ماشينا"، مت ديمون محبوب ما در "مريخي" و مايكل شانون در فيلم ديگري به نام "99 خانه". پل دانو و اليزابت بنكس در فيلمي درباره بيچ بويز به نام "عشق و بخشش"، ايان مككلن در "آقاي هولمز" و سيلوستر استالونه در "كريد"، با وجود اينكه انتخاب هاي اصلي ما همبازي هاي او هستند.
كوبي اسمالدرز در "غيرمنتظره" و "نتايج" به همراه بليث دنر با اجرايي غافلگيركننده در "تو را در روياهايم خواهم ديد"، جك اوكانل در "سال 71" و ويل اسميت در "ضربه مغزي" و ستاره اي به نام ايمي شومر در "تركيده."
در ميان صدايپيشگان هم بن ويشاو در "پدينگتون"، ديويد تيوليس و جنيفر جيسون لي در "آنوماليسا" و حتي جيمز اسپيدر در "اونجرز: عصر اولتران"
منبع:وبسایت 7 فاز