اتاق خبر- داشتم از خانه خارج میشدم که برادرزادۀ 5 سالهام پرسید: عمو مجید کجا میری؟ گفتم دارم میرم کلینیک.
با تعجب پرسید: کلینیک کجاست؟ با لبخند پاسخ دادم: جایی است که در آن بیمارانم را میبینم. با هیجان گفت: وای یعنی تو دکتری؟ با خنده گفتم: عزیزم، من روانشناسم. دوباره با چشمان متعجب پرسید: پس چطور بیمار میبینی؟ گفتم: فقط دکترها نیستن که بیمار میبینن. بعضیای دیگه هم هستن؛ مثل روانشناسا. گفت یعنی شما حال آدمها رو خوب میکنید؟ خندیدم و گفتم: بله. با هیجان پرسید: یعنی مثل دکترها بهشون آمپول میزنی یا قرص میدی تا خوب بشن؟ گفتم: نه، من جور دیگهای بهشون کمک میکنم تا حالشون خوب بشه. میدانستم خیلی کنجکاویاش را برانگیختهام و او به این پاسخها راضی نخواهد شد. با کنجکاوی پرسید : پس چطوری کمک میکنی حالشون خوب بشه؟ دیگر راهی نداشتم و باید تا جایی که میتوانستم ساده پاسخ میدادم. این بود که گفتم: بیمارای من پیش من میان تا در مورد چیزایی که ناراحتشون کرده و دارن اذیت میشن حرف بزنن. من هم کمکشون میکنم حالشون بهتر بشه و کمتر ناراحت باشن. اکنون چشمانش را تنگ کرده بود، داشت مضنونانه مرا نگاه میکرد و با شک زیادی پرسید: یعنی فقط باهاشون حرف میزنی و اونا حالشون خوب میشه؟! معلوم بود که این طور نیست اما نمیدانستم چطور برایش توضیح دهم. چارهای نداشتم؛ گفتم: یکم بیشتر از یه حرف زدن ساده. ما با هم حرف میزنیم و با کمک هم دنبال راهی میگردیم که اونا بتونن کمتر ناراحت باشن و خوشحالتر بشن. میدانستم قانع نشده. از گوشۀ چشم نگاه شکداری به من کرد و گفت: یعنی بدون اینکه آمپول بزنی یا بهشون شربت بدی حالشون رو خوب میکنی؟! مگه میشه بدون آمپول حال کسی رو خوب کرد؟! دیگر مطمئن بودم از پاسخ من قانع نشده و داشتم فکر میکردم چه بگویم اما او که با کنجکاوی کودکانه و اصیلش مرا آچمز کرده بود گفت: آدما با حرف که خوب نمیشن باید بهشون آمپول زد. این را گفت و به سرعت پی بازیاش رفت.
برادرزادۀ من یک کودک شیرین زبان 5 ساله است. این سوالها و کنجکاویها و قانع نشدنها برایش کاملا طبیعی است. اما من به عنوان یک روانشناس بالینی و یک رواندرمانگر تقریبا هر روز با این سوال از جانب مراجعینم مواجه می شوم که "ما چه کار میکنیم؟" فقط من میآیم اینجا و حرف میزنم؟" و در نهایت میپرسند "حال من چگونه خوب میشود؟" البته که وقتی در مورد حال خوب حرف میزنیم هم من و هم مراجعینم میدانیم که در مورد مشکلات جسمی حرف نمی زنیم.
چگونه متوجه میشویم که به روان درمانی احتیاج داریم؟
هرکسی فارغ از اینکه چقدر باثبات و یا هیجانی، رشد یافته باشد میتواند از کمک حرفهای مناسب بهرهمند شود. چه بسا افرادی هستند که به واسطۀ مشکلات عاطفی از پیشروی ثمربخش زندگی رضایت بخش آنها، ممانعت به عمل آمدهاست. افرادی که آشفتگیهای عاطفی دارند اغلب تظاهرات و نشانههای خود را سوء تعبیر کرده و یا حتی آنها را نادیده میگیرند. این باعث میشود در برداشتن قدمهای شایسته برای رفع آنها ناکام بمانند. برای برخی افراد تا حدی دشوار است که بپذیرند نمیتوانند با واکنشهای عاطفی خود به طور مناسب سازگار شوند. باید توجه کرد که ناتوانی در فائق آمدن بر مشکلات عاطفی به معنای ضعف شخصیتی و یا کمبود هوش نیست. جالب است بدانید استفادۀ مستقیم از قدرت اراده و یا تلاش آگاهانه برای این منظور بی فایده خواهد بود. به طور مثال گفتن این جمله که من از امروز تصمیم میگیرم عصبانی نشوم و یا غمگین نگردم، اثری نخواهد کرد. این امر حتی برای کسانی که به مقدار قابل توجهی در زمینۀ روانشناسی و رواندرمانی اطلاعات دارند نیز حقیقت دارد. در اینجا به برخی مشکلات که نیاز به کمک حرفهای را ضروری میسازد اشاره میکنم : مشکلاتی در روابط بین فردی همچون ازدواج و فرزندپروری؛ تنهایی و دوری از دیگران؛ احساس شکست و ناکامی مداوم؛ عدم رضایت کلی از خود و یا از زندگی؛ ناتوانی در انجام کارهایی که احساس میکنید بهتر از این میتوانید انجام دهید همچون تمرکز داشتن، مطالعه، یادگیری و کار کردن؛ احساس اجبار برای انجام کارهایی که نمیخواهید انجام دهید؛ احساسهای مکرر خوشحال نبودن؛ انتظار اینکه همواره اتفاق بدی خواهد افتاد؛ اضطراب و نگرانی مستمر از هر نوعی؛ کابوسهای شبانه؛ خلق افسرده و ناراحت؛ احساسهای مداوم مورد آزار قرارگرفتن، سرزنش شدن و یا مورد سوء استفاده قرارگرفتن از جانب دیگران؛ احساسهای فراگیر تنفر یا بیزاری از خود یا دیگران؛ احساس حقیر بودن، دوست داشتنی نبودن و طرد شدن توسط دیگران؛ احساس دوست نداشتن خود؛ احساسهای شدید یا مضمن تنش، زودرنجی، تحریکپذیری و یا بی قراری مداوم؛ احساس از دست دادن تماس با واقعیت.
از آن جهت که ذهن انسان عمیقا با بدنش در ارتباط است، ممکن است کسی مشکل جسمی داشته باشد که نتواند دلیل جسمی مشخصی برای آن یافت. این نشانهها اغلب مبنایی روانشناختی دارند که برای آن نیاز به کمک رواندرمانی ضروری میگردد. برخی مثالها میتواند چنین باشد: بیخوابی؛ سردردهای مضمن؛ مشکلات و ناتوانیهای جنسی؛ تپش قلب؛ عرق کردن مفرط؛ خستگی و مشکلات گوارشی و بسیاری نشانههای دیگر. البته در تمام این موارد کمک گرفتن از یک پزشک متخصص منتفی نمیشود.
از طرف دیگر گاهی برخی این احساس را دارند که یک چیزیشان هست اما نمیدانند چه. احساس میکنند حالشان خوب نیست اما نمیدانند چرا و به نوعی احساس مبهمی از "حال بد داشتن" دارند. این افراد بارها به طور جدی به این احساس فکر کردهاند و یا با سوالات مستقیم اطرافیان روبرو شدهاند که آنها میپرسند: "تو چت شده؟"، "چرا اینقدر ناراحتی؟"، "چرا همش تو خودتی؟" و بسیاری سوالات آزار دهندۀ دیگر. اما نتوانستهاند پاسخ روشنی برای این سوالها داشته باشند. رواندرمانی تحلیلی به شما کمک خواهد کرد علت این ناراحتیهای مبهم را پیدا کنید و در جلسات درمان برای رفع آنها تلاش کنید؛ البته با همراهی و کمک درمانگرتان.
روان درمانی تحلیلی چیست و چطور کمک میکند؟
روان درمانی تحلیلی بر پایه این اصل بنا شده است که رفتارها، احساسات، افكار و به طور كلي تجربيات ما انسانها از منبعی خارج از آگاهی ما يا آنچه به آن توجه نداريم، از بستری که در آن زندگی می کنیم و همچنین از تعامل با دیگران نشأت میگیرد. رواندرمانی تحلیلی یکی از انواع رواندرمانی است که مبتنی بر این دیدگاه است که مشکلات روانشناختی از جمله مشکلات عاطفی و ارتباطی به دلیل تجربیات دوران کودکی است. این تجربیات با افراد نزدیک به خصوص پدر و مادرمان رخ میدهد و تأثیرات آن تا زمان بزرگسالی ادامه خواهد یافت. شخصیت امروز ما متأثر از شخصیت و خویشتنی است که از زمان کودکی و در ارتباط با محیط اطرافمان شکل گرفته است. ما از کودکی راههایی را برای ايجاد و نگهداري ارتباط با دیگران درونی کردهایم؛ همچون پدر و مادر، خواهر و برادر، دوستان و همکلاسیها. این راه و روشها بر نگرش و طرز برخورد ما در زمان حال تأثیر بسزایی دارد که از بیشتر آنها به طور كامل آگاه نیستیم. این راه و روشها ریشه در نیازهای عاطفی ما از بدو تولد دارند. کودک از همان ابتدا نیاز به مرتبط بودن و دلبستگی را ابراز میکند. این نیاز یعنی ما برای زنده ماندن و رشد کردن نیاز داریم به مادر خود به طور عاطفی مرتبط شده و به وی دلبسته شویم. پس از آن که کودک از حضور مهربان و کمک کنندۀ مادر خاطر جمع شد، تلاش میکند محیط بیرون را جستجو کرده و به کاوش بیشتر در دنیای بیرون بپردازد. همۀ ما از هنگامی که به دنیا میآییم نیازهای جسمی و روانی اساسی داریم که برای زنده ماندن، والدین ما باید به آنها پاسخگو باشند. از مهمترین آنها نیازهای عاطفی است. رفته رفته که کودک بزرگ میشود نیازهای عاطفی هم رشد مییابد. این نیازهای عاطفی برای رشد و سلامت روانی کودک حیاتی هستند. قابل توجه است که این نیازها در بزرگسالی هم وجود دارد و تنها شکل و نوع رسیدن به آنها تغییر میکند. بر اساس دیدگاه روانشناسی خویشتن هنگامی که این نیازهای اساسی در هر مرحله از رشد فرد به طور مناسب پاسخ داده نشود و یا حتی در محرومیت قرار بگیرد، منجر به آسیبهای روانی میگردد. در نتیجه در بزرگسالی نیز فرد به طور غیر عادی به دنبال پاسخی برای این نیازهای اساسی خویشتن خواهد بود. البته ممکن است فردی برخی از نیازهایش را به خوبی پاسخ گرفته و در مورد برخی دیگر فقدان، کمبود و یا محرومیت تجربه کرده باشد. کیفیت و میزان این فقدانها، کمبودها و یا محرومیتها تعیین خواهد کرد که میزان آسیب روانی در بزرگسالی چگونه باشد. از طرفی این فقدانها و کمبودهای عاطفی برای ما تجربیات دردناکی ایجاد کردهاند که تا حد زیادی از آگاهی ما خارج هستند و ما برای رهایی از این درد و رنجها به الگوهای رفتاری متعدد و تکراری متوسل میشویم. مثلا از برقراری ارتباط با دیگران اجتناب میکنیم و یا ترجیح میدهیم از نظر عاطفی سرد باشیم. گاهی ممکن است رفتارهای تکراریای را در طول روز انجام دهیم و یا در مورد علایقمان صرفا به خیالپردازی بپردازیم. ممکن است زود عصبانی شویم و یا اصلا احساسی نداشته باشیم. در مقابل برخی دیگر ممکن است به عکس این رفتارها پناه ببرند، مثلا بیش از حد و غیر معمول پرانرژی و شاد باشند. به هیچ وجه تحمل شرایط عصبانی کننده و یا غمگین کننده را نداشته باشند و به شدت از آنها پرهیز کنند. در موارد شدیدتر آسیبهای ناشی از فقدانها و کمبودهای عاطفی ممکن است فرد به مصرف الکل و یا مواد مخدر روی بیاورد تا بتواند مقداری از درد و رنج عاطفی خود را کاهش دهد. تمام این رفتارها برای این است که ما به طور غریزی تجربیات دردناکمان را از بخش آگاه ذهنمان دور میکنیم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم. اگر از این الگوهای رفتاری تکراری که البته به طور ناخودآگاه عمل میکنند استفاده نکنیم انسجام درونی و بیرونی ما از بین خواهد رفت و ادامۀ زندگی تقریبا غیر ممکن خواهد شد. در نتیجه این الگوهای رفتاری از ما در برابر فقدانها و کمبودهای عاطفی گذشتۀمان محافظت میکنند.به همین دلیل است که این الگوهای رفتاری بسیار پایدار به نظر رسیده و تغییرشان مستلزم تلاش بسیاری است. از طرفی اگرچه این الگوها را از خود بیگانه میدانیم، اما قادر به ترک آنها نیستیم. این الگوهای رفتاری برای ما یک ناخوشنودی فراگیر، عدم رضایت از خود، زندگی و دیگران و مشکلات متعدد ارتباطی فراهم کرده است.
پس شاید بتوان این طور گفت که ما از بدو تولد نیازهای عاطفی مهمی داشتهایم که گاهی والدین ما در پاسخگویی مناسب به آنها با شکست مواجه شدهاند. به همین دلیل ما با فقدانها، کمبودها و گاه محرومیتهای عاطفی روبرو شدهایم که درد و رنج روانی زیادی برایمان ایجاد کرده است. از آنجا که رشد و سالم زیستن یکی از غرایز اصلی ماست، این درد و رنجها را از حوزۀ آگاهی خود خارج کردهایم تا بتوانیم به زندگی خود ادامه دهیم. در نتیجه الگوهای ارتباطی ناسالمی را درونی ساختهایم که بتوانیم از خود در مقابل درد و رنجهای ناشی از فقدانهای عاطفی محافظت کنیم. با این وجود این الگوهای ارتباطی و رفتاری برای ما دردسرهایی هم دارند که باعث میشوند ما از زندگی خود ناراضی باشیم؛ مثل همانهایی که بالاتر عنوان کردیم.
اینجاست که رواندرمانی تحلیلی توصیه میشود. رواندرمانی تحلیلی از طریق همدلی به ما کمک میکند تا نیازهای عاطفی اساسی خود را شناخته، از فقدانها و کمبودهای عاطفیمان آگاه شویم و با کمک درمانگری که هم به طور استاندارد آموزش دیده و هم خودش درمان شده است نیازهای عاطفی خود را بازیافته و در فرایند درمان آنها را رشد دهیم. از این طریق راه برای جبران فقدانهای عاطفی باز خواهد شد و رفته رفته ما احساس بهتری نسبت به خود، زندگی و دیگران خواهیم داشت. گویا از این طریق درد اصلی را پیدا کرده و بر روی آن مرهم میگذاریم.
درمانگر تحلیلی در یک بستر امن و همدلانه کمک میکند این فقدانها و کمبودهای عاطفی که اکنون بزرگسالی ما را تحت تأثیر قرار داده و به نوعی سلامت روانی ما را به خطر انداخته شناسایی کرده و همراه درمانگر آنها را دوباره تجربه نموده و با کمک وی بتوانیم در پی ترمیم آنها قدم برداریم. چنین مسیری مستلزم صرف وقت و تعمق قابل ملاحظهای است. برخی مراجعین من از من سوال میکنند که "ما چقدر باید بیاییم؟" و یا "چند جلسه لازم است تا حال من خوب شود؟". من اغلب به آنها خواهم گفت مسائل و مشکلات شما یک شبه آغاز نشدهاند و برای حل آنها نیز به صرف وقت احتیاج داریم. اگرچه ممکن است از این پاسخ من قانع نشوند اما وقتی کار درمانی پیش میرود و کم کم آنها نیازهای خود را میشناسند و با فقدانها و کمبودهای عاطفی خود روبرو میشوند، میتوانند برای تأمین رشدیافتهتر این نیازها در زمان حال قدمهای محسوسی بردارند. البته گاهی روبرو شدن با برخی فقدانها و کمبودهای عاطفی چنان دردناک است که بعضی افراد ترجیح میدهند هرگز به این وادی قدم نگذارند و یا در اواسط درمان از ادامۀ آن منصرف شوند. من اغلب تلاش میکنم علت این اجتناب را برایشان طبیعی بشمارم و به آنها پیشنهاد میدهم که درمان را ادامه دهند. با این حال برخی نمیپذیرند و من به تصمیم آنها کاملا احترام خواهم گذاشت.
در جلسۀ روان درمانی تحلیلی تلاش خواهد شد فضای امن و اعتمادآمیزی فراهم گردد تا مراجع بتواند با آسودگی خاطر هرچه به ذهنش میرسد را بیان کند. رابطه فرد با درمانگرش نقش مهمی در این نوع درمان ایفا میکند. درمانگر محیطی خصوصی، امن و همدلانهای را فراهم میکند که در آن الگوهای ناخودآگاه درونی اجازۀ آشکار شدن مییابند. این محیط پاسخگو، شرایطی را به وجود میآورد که الگوها و فقدانهای عاطفی دوباره زنده شوند. اما این بار در تعامل با درمانگری همدل و در یک محیط امن، فرد به تجربیات جدیدی از خود و دیگران میرسد و الگوهای تجربی جدیدی پیدا میكند. تجربيات و نگاهی که مناسب یک انسان بزرگسال است نه الگوهای قدیمی و تکراری که مرتبط با آسیب پذیری، بیپناهی و فقدانهای عاطفی کودکی ماست. با کمک درمانگر ما کم کم متوجه این تجربیات میشویم و در مییابیم که چه اتفاقی برای ما افتاده است. ارتباطی که بین درمانگر تحلیلی و مراجعش ایجاد میشود، یک ارتباط صمیمی، همدلانه و در عین حال کاملا حرفهای است. این ارتباط اگرچه محدود به مراجع و درمانگر است اما مجموعهای از تجربیات موجود در گذشتۀ فرد را در خود جای داده است. از این طریق بسیاری از نیازهای عاطفی ما، فقدانها و کمبودهایمان به سبب این رابطۀ همدلانه، امن، اعتمادآمیز و حرفهای دوباره بروز مییابد و مراجع و درمانگر با کمک یگدیگر و همکاری نزدیک و دقیق در جهت ترمیم آنها قدم برمیدارند. برای بسیاری از مراجعین من این فرایند تا حدی میتواند سخت و دردناک باشد. اما هر دوی ما به خوبی میدانیم هدف نهایی ما رهایی آنها از دردهای ناشی از فقدانها و کمبودهایی است که در طول دوران رشدیشان رخ داده است. به این ترتیب، رواندرمانی تحلیلی ميتواند بالقوه موجب ساختار سازیهای جديدی در شخصیت و رشد عاطفی فرد شود. البته باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که برقراری رابطه درمانی با درمانگر و بررسی دقیق و همدلانۀ عناصر خودآگاه و ناخودآگاه شخصیت فرد، نیازمند دقت و همکاری دو جانبه از سوی مراجع و درمانگر است و به دلیل همین کار دقیق و عمیق است که این درمان نسبت به دیگر روشهای درمانی، طولانیتر میگردد.
اکنون باید به چند نکتۀ تکمیلی اما مهم اشاره کنم. وقتی صحبت از رابطۀ همدلانه، صمیمی و حرفهای مراجع و درمانگر میشود باید توجه داشت که بین آنها یک اتحاد کاری برای کمک به کاهش دردهای عاطفی مراجع برقرار میگردد. این اتحاد کاری بر چند اصل بنیادی استوار است. اول از همه درمانگر تحلیلی ای که میخواهد به مراجعینش کمک کند باید در کنار آموزش مستمر و استاندارد از زوایای پیدا و پنهان شخصیت خود، فقدانها و محرومیتهای عاطفیاش آگاه باشد و به کمک درمان شخصی در پی ترمیم آنها برآمده باشد. به زبان سادهتر درمانگری میتواند به مراجعش کمک کند که قبلا خود از درمانگری با تجربه کمک گرفته باشد و فرایند رشد بیشترش را از همین طریق آغاز نموده باشد. یک درمانگر تحلیلی مراجین خود را حداقل یکبار در هفته و در زمان و مکانی ثابت ملاقات میکند. با آنها هیچ رابطهای خارج از اتاق درمان نخواهد داشت و مراودات مالی به جز پرداخت حق ویزیت بین آنها وجود ندارد. یک درمانگر تحلیلی اگرچه از جزئیات خصوصی مراجعینش مطلع میگردد اما هیچ قضاوت و پیشداوری در موردشان نخواهد کرد. وی موظف است در مورد تمام اطلاعات و گفتههای مراجعینش کاملا رازدار باشد و نیز در مورد زندگی خصوصیاش با مراجعین صحبت نکند. البته این نکات در مورد تمام انواع رواندرمانی و خدمات روانشناسی یکسان است.
بسیاری افراد به اشتباه یک نوع رواندرمانی را صرفا بر اساس قضاوت شخصی، حرف مردم و یا فشار اطرافیان انتخاب میکنند. بهترین راه یافتن اینکه چه نوع رواندرمانی بیشتر مناسب شماست، این است که با یک متخصص مجرب و صاحب تجربه که تا حد زیادی با انواع رواندرمانی و تکنیکهای آن آشناست، مشورت کنید. چنین متخصصانی میتوانند دربارۀ نوع کمکی که بیشتر برای نیازهای ویژۀ شما مناسب است، توصیههایی داشته باشند. برای این میتوانید از مصاحبۀ تشخیصی که بسیاری از مراکز مشاوره و روانشناسی ارائه میدهند بهره ببرید. به یاد داشته باشید هر اطلاعاتی که از خودتان ممکن است به یک درمانگر بدهید در یک بستر اعتماد محض و همدلانه صورت خواهد گرفت. بنابراین برای آنکه رواندرمانگر شما بتواند ارزیابی کامل و معتبری از شما داشته باشد و همچنین بهتر بتواند به شما کمک کند، در جلسات درمان تا حدی که ممکن است صادق باشید.
*روانشناس بالینی و رواندرمانگر