
صنايع غذايي، ازجمله صنايعي است كه هميشه موردتوجه بوده است. كيفيت، سلامت و در دسترس بودن غذا، مواردي است كه به عملكرد صنايع غذايي وابسته است. درواقع ميتوان گفت كه عملكرد مناسب اين صنايع، در تامين امنيت غذايي اثر مستقيم دارد، اما صنعت غذا، اين روزها با بحران مواجه است؛ پايين بودن سطح بهرهوري، كيفيت پايين و گراني محصولات كه منجر به كاهش قدرت رقابتپذيري محصولات اين صنعت ميشود كارخانهها را به زياندهي رسانده و تا آستانه ورشكستگي پيش برده است. در همین رابطه محمدرضا مرتضوي رئیس خانه صنعت تهران و دبیرکل خانه صنعت ایران معتقد است كه وابستگي صنايع غذايي به بخش كشاورزي و بهرهوري پايين اين بخش خصوصا در مصرف آب، منجر به بحران شده است، اما اين تمام ماجرا نيست. مرتضوي ميگويد كه بحران در بخش غذا و كشاورزي كشور محصول سياستهاي غلط دولت احمدينژاد است. سياستهايي كه اشتباهي نبودند، بلكه عامدانه پيش گرفته شدند.
لازم است يادآوري كنيم كه اين گفتوگو پيش از نهايي شدن توافق هستهيي ايران و گروه 1+5 انجام شد بنابراين بخشهايي با اين پيشفرض مورد پرسش و پاسخ قرار گرفته كه اين توافق صورت نگرفته است.
بهنظر شما، پرسودترين صنعت غذايي ايران كدام است؟
صنعت تجارت! ايران يك جامعه تاجرپرور است. رسيدن به سود كلان در مدت محدود و بدون برجا گذاشتن آثار مشخص خيليها را به سمت تجارت كشانده است. وقتي كسي در صنعت باشد، عملكردش شفاف و مشخص است، درحالي كه در تجارت اينچنين نيست و پاسخگويي به مردم وجود ندارد. همين مساله باعث شده كه خصوصا در 10سال اخير، توليد ثروت از حالت صنعتي خارج شده و به سمت توليد سود از راه مناسبات مالي و بانكي و سفتهبازي برود.
يعني تجارت جاي توليد را در بازار غذاي كشور گرفته است؟
بله، به علت عملكرد بد، مخصوصا در دوران احمدينژاد، جامعه دچار نوعي بيماري شد و صنعت به حاشيه رفت. در آن سالها باوجود شعارهاي مبارزه با فساد، كشور با انفجار فساد روبهرو شد. ميتوان گفت كه دولت وقت بنا را بر مبارزه با توسعه گذاشته بود.
يكي از انتقاداتي كه به دولت احمدينژاد وارد ميشود، اين است كه كسري تجاري بخش كشاورزي و غذايي را به بالاترين ميزان خود در سالهاي بعد از انقلاب رساند و اين به معناي تضعيف صنايع غذايي است. از طرف ديگر بسياري از منتقدان طرح بنگاههاي زودبازده را عامل افزايش ظرفيت صنعتي در ايران و ايجاد بحران مازاد عرضه ميدانند. آيا اين دو انتقاد با هم متناقض نيست؟ آن را چطور تفسير ميكنيد؟
تمام كارهايي كه دولت احمدينژاد كرد بلااستثنا صورتگري و پوپوليستي بود. طرح بنگاههاي زودبازده، تنها مفري بود براي ايجاد فساد. معلوم بود كه هيچ بنگاهي به اين صورت شكل نميگيرد هيچ صنعتي در اين دوره تشكيل نشد، اگر هم صنعتي افتتاح شد، با پول صنعتگران قديمي و فعالان بازار بود، نه بودجه دولتي. در دوره احمدينژاد، بيش از 500ميليون دلار صرف واردات تجهيزات كارخانجات توليد صنعتي نان شد، اما كارخانهيي تاسيس نشد يا كارخانجات صنعتي در مناطق جغرافيايي نامناسب، دور از نهادههاي توليد و بازارها به كار افتاد كه عملا بازدهي خيلي پاييني دارد. بسياري از طرحهاي كليد خورده هم در همان دوره نيمهكاره ماند و بودجهاش جاي ديگري مصرف شد. اگر 50درصد طرحي تكميل شود و بعد نيمهكاره رها شود، آيا ميتوان ادعا كرد كه صنعت به اندازه 50درصد رشد داشته است؟
يعني سياستهاي غلط و اشتباه در دوران احمدينژاد، توليد را با مشكل مواجه كرد؟
نه، بحث اشتباه نيست. اينها ميخواستند صنايع راه نيابد. دولت شعارهايي ميداد، اما عملش چيز ديگري بود. اين كارها اشتباهي نبود، عامدانه بود. بيشترين واردات گوشت و ذرت در دوران احمدينژاد بود. بيشترين واردات برنج و روغن و قند هم. اين درحالي است كه بهعنوان مثال صنعت قند سابقا 100ساله در ايران دارد و بهشدت اشتغالزاست. جالب آنجاست كه از يك طرف براي تعطيلي صنعت بهانه ميآوردند و ميگفتند قند و شكر در كشور نبايد توليد شود چون صنعت آببر است، از طرف ديگر با سياستهاي غلط تامين آب، حفر بيش از حد چاه، انتقال صنايع آببر به نقاط كم آب و روشهاي سنتي آبياري منابع آبي كشور را تمام كردند. سياستهاي غلط به بيابانزايي منجر شد و اين كار عامدانه بود. اين پروژهيي بود به دست آدمهاي از خودراضي و غير ملي كه ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران را از بين ببرند.
اكنون بيش از دو سال از پايان كار احمدينژاد گذشته است، اما صنايع غذايي هنوز با بحران مواجه است و از پايين بودن سطح بهرهوري رنج ميبرد. بهنظر شما علت چيست؟
صنايع غذايي، بهشدت به كشاورزي وابسته هستند. محصولات كشاورزي مواد اوليه صنايع غذايي است و به همين علت به آنها صنايع تبديلي هم ميگويند. يكي از معضلاتي كه صنايع غذايي اكنون با آن مواجهند، قيمت بالاي محصولات كشاورزي مانند گندم، ميوه، گوشت و شير است. به علت قيمت بالاي مواد اوليه، هزينه تمام شده محصولات غذايي بالا ميرود و اين امر باعث گران شدن محصول نهايي و لطمه خوردن قدرت رقابت ميشود. همچنين محصولات كشاورزي نسبت به نياز توليد ايران كم است و اين باعث خالي ماندن ظرفيت توليد ميشود. بنابراين ميتوان گفت كه بهرهوري پايين بخش كشاورزي يكي از معضلات صنايع غذايي است. از طرف ديگر، بخشهاي مختلف صنايع غذايي مدتها زير فشار نرخگذاري بوده و هستند.
مشكل ديگر صنايع، ركود تورمي موجود در كشور است. اقتصاد، شامل بخشهاي مختلفي است كه به هم پيوستگي و وابستگي دارند. اگر قدرت خريد مردم پايين بيايد، توليدكننده ضرر ميبيند. در حال حاضر بهخاطر ركود توام با تورم، قدرت خريد مردم پايين آمده است. به اين علت همچنين بهخاطر عدم امكان استفاده از ظرفيت كامل توليد، تقريبا تمامي صنايع غذايي كشور زيانده شدهاند و با بحران مواجهند. زيانده شدن، به تنهايي عيب نيست و ممكن است در برهههايي براي هر صنعتي رخ دهد، اما استمرار آن خطرناك است و ميتواند به ورشكستگي صنايع غذايي منجر شود.
راهكار چيست؟ چگونه ميتوان صنايع غذايي را نجات داد؟
بهنظر من، راهكار نجات صنايع غذايي، افزايش بهرهوري در بخش كشاورزي است. عيسي كلانتري كه خود در دورهيي وزير كشاورزي بوده است، سالهاست كه ميگويد بايد با استفاده از روشهاي نوين آبياري و افزايش بهرهوري آب سطح زير كشت را افزايش دهيم. امروز حتي يك ريال هم نبايد براي خريد و تامين سختافزار صنايع تبديلي هزينه شود. همه بودجهيي كه قرار است به رشد صنايع غذايي اختصاص داده شود، بايد خرج افزايش بهرهوري كشاورزي شود. ما سختافزار به اندازه كافي داريم.
زهكشي مسيرهاي آبي، توسعه و بهكارگيري روشهاي نوين آبياري و تعطيلي روشهاي غرقآبي كارهايي است كه بايد انجام شود تا صنايع غذايي ايران نجات يابد. در زراعت ايران بايد يك انقلاب سبز رخ دهد. بهعنوان مثال امروز 70درصد ظرفيت صنايع روغن نباتي خوابيده است، بايد پرورش كلزا و آفتابگردان را گسترش داد.
مشكل ديگري كه بايد با آن مقابله شود، مديريت ضعيف، خصوصا در بخش بازاريابي است. صنايع تا 40درصد هزينه توزيع ميدهند. ميتوان گفت كه 90درصد گرانيها در اين حوزه بهخاطر سياستهاي غلط توزيع است. جداي از موارد گفته شده، براي نجات صنايع غذايي و در كل اقتصاد ايران بايد سه كار انجام داد: مبارزه با فساد، تامين مواد اوليه صنايع و منع يا كنترل واردات.
شما از تقدم اهميت توسعه بخش كشاورزي بر صنايع تبديلي ميگوييد، درحالي كه بسياري از صاحبنظران، توسعه صنايع تبديلي را پيششرط افزايش بهرهوري كشاورزي ميدانند. دليل شما براي اين ادعا چيست؟
درست است كه ميگويند صنايع تبديلي كشور بايد فعال و مدرن باشند، اما كشاورزي و صنايع غذايي بايد توامان رشد كنند. در حال حاضر، صنايع غذايي ايران با ظرفيت خالي روبهروست. مدعي هستيم كه بيش از 50درصد ظرفيت صنايع آرد كشور بلااستفاده مانده است و صنايع كنسرو با 30درصد ظرفيت خود كار ميكنند. اين به آن معناست كه دولت نبايد بودجه عمومي كشور را صرف توسعه صنايع تبديلي كند. بخش كشاورزي ما پايينترين ميزان بازدهي در هكتار را دارد. تمام بودجهيي كه در قالب برنامه يا سياستهاي تشويقي يا وام تخصيص داده ميشود، بايد صرف توسعه آبياري و روشهاي بهزراعي شود. صنايع غذايي خود را ميرسانند. البته مشخص است كه اين بايدها مربوط به دولت است. اگر كسي از بخش خصوصي بخواهد با پول خود ماشينآلات صنايع غذايي وارد كند، ميتواند اين كار را انجام دهد.
اين روزها كشور در آستانه يك توافق هستهيي است. شما تاثير اين توافق احتمالي را بر صنايع غذايي چه ميدانيد؟
ميتوان گفت كه صنايع غذايي كه در آستانه ورشكستگياند، توليد خود را با مقاومت ادامه ميدهند و منتظرند تا توافق شود. توافق و مصالحه با ديگر كشورها به نفع تمام صنايع كشور است. ورود فعالان صنعت از ساير كشورها به صنايع غذايي ايران ميتواند راهكاري باشد براي نجات اين صنايع. ما بايد شريك خارجي پيدا كنيم همچنين با كمك آنها راهكاري براي پايين آوردن مصرف انرژي صنايع تبديلي بيابيم.
يعني سرمايهگذاري خارجي براي صنايع ايران ضروري است؟ بهنظر شما، كدام بخش از صنعت مواد غذايي بيشترين ظرفيت را براي جذب سرمايهگذاري خارجي دارد؟
رسيدن به رشد اقتصادي 8درصد، سرمايهيي معادل 1000تريليون تومان ميخواهد. اين ميزان سرمايه در ايران وجود ندارد و بايد از طريق شركاي خارجي تامين شود. تمام بخشهاي مختلف صنايع ايران، استعداد پذيرش سرمايهگذاري خارجي را دارند. اما مهمتر از سرمايه، علم و تخصص خارجيهاست و اين چيزي است كه مورد نياز صنعت كشور است. شركاي خارجي بايد مدلهاي درست مديريتي در حوزه تجارت و بازاريابي را به كشور وارد كنند. اگر اين اتفاق بيفتد، باتوجه به بازارهاي بزرگي كه در منطقه براي محصولات غذايي ايران وجود دارد، اقتصاد كشور رشدي سريع را تجربه خواهد كرد.
منبع: روزنامه تعادل